بسمه تعالی
عنوان مقاله :
تمدن غرب مدرن ؛ چهارمین تمدن تاثیر گذار و دامنه دار تاریخ
نویسنده :
رضا مهریزی
( کارشناس ارشد ایرانشناسی )
اگر تاریخ انقراض تمدن ایران و اسلام را در اواخر قرن ۱۴ میلادی و همزمان به حملات تیمور لنگ به جهان اسلام بدانیم . برآمدن غرب مدرن را هم باید در همین سالها دانست .
غرب مدرن چهار پایه اصلی دارد : الف) رنسانس که در ایتالیا آغاز شد . ب) اصلاح دینی که از آلمان آغاز شد . ج ) انقلاب کبیر فرانسه . د ) انقلاب صنعتی که از انگلستان آغاز شد .
الف ) رنسانس :
شکوفایی هنرها و علم بین قرن چهاردهم و شانزدهم را گاهی به صورت مخفف و کوتاه شده آن رنسانس می خوانند « ریشه های رنسانس در کشف مجدد بخشی از گذشته اروپا قرار داشت که در قرون وسطی تحت الشعاع تمدن مسیحی قرار گرفته بود . رافائل با نقاشی های خود در بزرگداشت فلاسفه یونان کوشید و نویسندگان طرفدار شرف انسانیت ( هیومانیستها ) نیز شیوه سیسرو را در ارائه متونی وزین به زبان لاتین وجهه همت خود قرار دادند . تولد دوباره آموزهای کلاسیک چیزی بود که اطلاق واژه رنسانس را به آن باعث گردید . با این همه مهم ترین گواه عملکردهای رنسانس هنرهای آن بود . رنسانس در هنرهای نقاشی ، مجسمه سازی ، معماری ، موسیقی و شعر آثاری آن چنان زیبا از خود باقی گذاشت که قرن ها میزان و معیار سنجش زیبایی به شمار می رفتند . » ( رابرتس ، ۱۳۸۶ : ۴۶۲ ) .
رنسانس همانطور که بیان شد در قرن چهاردهم از ایتالیا آغاز شد و در طول سه قرن در سراسر اروپا انتشار یافت. بهندرت در دورهای چنین کوتاه ازنظر تاریخی، رخدادهای گوناگونی به وقوع میپیوندد؛ حالآنکه این قرنها سرشار از تغییرات اساسی و فعالیتهای بزرگ است. جهان امروزی نتیجه همین فعالیتهاست، زیرا رنسانس پایههای اقتصادی، سیاسی، هنری و علمی تمدنهای کنونیِ غرب را بنا نهاد.
به تعبیری دیگر ، دوره رنسانس دوره خردگرایی، ریاضیات، منطق و انسانمداری است. در این دوره کلیسا و تفکرات مذهبی کنار میرود و یک جنبش مردمسالارانه بهوجود میآید و مثل روم و یونان باستان پیشرفت علمی مطرح میشود و رنسانس بهوجود میآید. در این دوره، ما شاهد اختراعات زیادی هستیم، مانند باروت، صنعت چاپ، دریانوردی، کشف قطبنما، اختراع تلسکوپ و...
تاثیر تمدن اسلام و ایران بر رنسانس اروپایی
از قرن یازده میلادی همه کوشش اروپاییان مصروف ترجمه آثار فلاسفه و دانشمندان اسلام گردید و چون آن زمان زبان های اروپایی هنوز قادر نبود محتوای علمی و فلسفی را در خود جای دهد و به اصطلاح فقط زبان محاوره بود ، لذا ترجمه ها به لاتین صورت می گرفت از جمله کتابهای : « حساب ، ریاصیات ، هیات و نجوم موسی خوارزمی ؛ مساحه الاشکال پسر موسی بن شاکر ؛ رسائل ابومعشر بلخی و محمد بن جابر تبانی ؛ هیات فرغانی ؛ صور عبدالرحمن صوفی اصفهانی ؛ مناظر و مرائا و رساله باد و باران یعقوب کندی ؛ نزهه المشتاق ادریسی ( در جغرافیا ) ؛ تقویم البلدان ابوالفدا ؛ کامل الصناعه ( در طب ) ؛ و سایر کتب علی بن عباس مجوسی پزشک مخصوص عضدالدوله دیلمی ، ابن بطریق ، ابن بیطار و کتاب حاوی و طب منصوری محمد بن زکریای رازی ؛ قانون ابن سینا ؛ کتاب جراحی و کتاب التریاق ابوالقاسم زهراوی ؛ کلیات ابن رشد اندلسی ؛ رساله های فارابی و ابن سینا در فلسفه ؛ مقاصد الفلاسفه غزالی و بسیاری دیگر پس از اختراع فن چاپ ، برخی از کتب مزبور مکررا چاپ گردید ، مثلا کتاب قانون ابن سینا ... در همان سالها سی بار چاپ گردید . ترجمه و نشر کتابهای مسلمین ، برخلاف شدت عمل کلیسا ، آشکار و نهان تا قرون چهارده و پانزده میلادی با شتاب ادامه یافت . ( آراسته خو ، ۱۳۸۶ : ۴۵۹ ).
رنسانس و کشف انسان :
در قرن پانزدهم، در سراسر اروپا و خاورمیانه، محققین قفسههای غبار گرفته ساختمانهای قدیمی را جستجو کردند و دستنوشتههای یونانی و رومی را پیدا کردند. در نتیجه، نوشتههای باقیمانده از نویسندگان کلاسیک از جمله افلاطون، سیسرون ، سوفوکل و پلوتارک به دوران رنسانس رسید. محققین با حمایت افراد توانگر کارشان را به خوبی انجام دادند و در سال ۱۵۰۰ آنها تقریباً تمام دستنوشتههایی را که امروز موجود است، یافتند.
در آن زمان ضمن احیای علاقه به نوشتههای کلاسیک، به ارزشهای فردی نیز توجه شد. این گرایش انسانگرایی نام گرفت؛ زیرا طرفداران آن به جای موضوعات روحانی و الهی بیش از هر چیز مسائل انسانی را در نظر گرفتند. انسانگرایی نیز مثل خود رنسانس از ایتالیا ظهور کرد. دو عامل سبب ظهور انسانگرایی شد؛ یکی وجود بقایای امپراتوری روم و دیگری آوارگان امپراتوری در هم شکسته بیزانس.
آنچه تذکرش ضروری است اینکه رنسانس در جنب کشف طبیعت بیرونی ، به موفقیتی بزرگتر نیز نایل گردید : نخستین بار در این دوره تمامی طبیعت کامل انسانی کشف شد و در معرض روشنایی قرار گرفت « این دوره چنانکه دیدیم نخست فردیت را شکوفا ساخت و سپس فرد را بر آن داشت که منتهای کوشش را برای پژوهش همه جانبه در خویشتن به عمل آورد » ( بورکهارت ، ۱۳۷۶ : ۲۸۹).
رنسانس و شخصیت فردی :
منش دولتهای ایتالیایی اعم از جمهوری و استبدادی علت اصلی – هر چند نه یگانه علت – شکوفایی شخصیت به معنی مدرن انسان ایتالیایی است ؛ و انسان ایتالیایی به همین جهت نخستین فرزند اروپا شده است « در قرون وسطی چنین می نمود که آدمی در حال رویا یا نیمه بیداری به سر می برد : هر دو جهت آگاهی او – آگاهی معطوف به درون و آگاهی معطوف به بیرون – در زیر پرده ای واحد قرار داشت . تار و پود این پرده از ایمان دینی و شرم و حجب کودکانه و وهم و خیال تشکیل یافته بود و از خلال آن جهان و تاریخ به رنگهای عجیبی نمایان بود ... این پرده نخستین بار در ایتالیا از میان بر می خیزد و آدمی آغاز می کند به اینکه دولت و جامعه و همه چیزهای این جهان را به طور عینی و چنانکه براستی هستند مشاهده کند » ( بورکهارت ، ۱۳۷۶ : ۱۳۵ ).
عامل دیگر در رواج رنسانس گسترش صنعت چاپ بود که عملاً باعث میشد دسترسی به کتب راحتتر شود در نتیجه سرعت دانش کلاسیک و اندیشههای انسانگرایی را به طور چشمگیری افزایش داد. علاوه بر اینها در دوره رنسانس خواندن کتاب مانند قرون وسطی تنها به روحانیون محدود نبود. زن و مرد، فروشندگان، اشراف و... میتوانستند بخوانند.
همچنین رنسانس عهد شکوفایی تجارت بود و در این دوران اروپا به طور کلی ثروتمند بود. بعضی از تجارتهای دوران رنسانس جنبه بینالمللی داشتند و درآمد حاصل از آن به اندازهای بود که منجر به تکامل روشهای مدیریت مالی شد. جامعه دوران رنسانس متشکل از سه طبقه بود: طبقه بالایی یا حاکم، طبقه متوسط یا تجّار و طبقه پایینی یا کارگر. اشراف طبقه بالا هنوز هم بیشترین قدرت سیاسی را داشتند و صاحب املاک وسیعی بودند و افراد طبقه پایین مورد سوءاستفاده و خراجگیری آنها قرار میگرفتند. افکار انسانگرایان نیز مخالف ثروت و مادهگرایی نبود.
انقلاب کوپرنیکی وآغاز انقلاب های فکری و علمی :
انقلاب کوپرنیک را باید سرآغاز انقلاب های فکری و علمی دوران رنسانس و حتی بعد از رنسانس دانست انقلاب هایی نظیر انقلاب گالیله ، انقلاب دکارت ، انقلاب کانت ، انقلاب داروین ، انقلاب مارکس و انقلاب فروید از این جمله اند .
کوپرنیک نظریه زمین مرکزی را مردود شمرد و بجای زمین، خورشید محوری یا خورشید مرکز را قرارداد. این نظرانقلاب فکری بزرگی بود زیرا هم با اصول پذیرفته شده نجوم بطلمیوسی در تعارض بود و هم با نص کتاب مقدس. « نظریه کوپرنیک در کتابش با نام گردش اجرام آسمانی در ۱۵۴۳ انتشار یافت تا آنجا که ابزارهای موجود او را برای مشاهده توانا می ساخت نظریه اش درست بود . فروریختن تصورات کهن آغاز شده بود »( لوکاس ، ۱۳۶۸ : ۸۶ ).فروریختن تصورات کهن آغاز شده بود اما با سرعت کم و با مقاومت های بسیار اما سرانجام جهان راهی جز تسلیم در بابر حقیقت نیافت .
رنسانس در یک جمله
دکتر شریعتی در خصوص رنسانس می گوید : « رنسانس تنها یک طغیان علیه قرون وسطی نیست بلکه عکس العملی است همگانی که روح جامعه را بکلی عوض کرد و روح دیگر در آن دمید »(شریعتی ، ۱۳۷۵ : ۱۶ )
ب) اصلاح دینی :
وضع مردم در آستانه اصلاحات دینی :
در قرون وسطی زندگی اکثریت اروپاییان حول محور کلیسا می چرخید « در دورانی که مردم به دلیل حوادث ، سوء تغذیه ، نبود دانش پزشکی و بیماری هایی چون طاعون عمر کوتاهی داشتند مضمون رستگاری خیلی مورد توجه بود آیا بعد از این زندگی کوتاه و احتمالا دشوار ، انسان نجات می یافت و خداوند برای زندگی جاودان در بهشت انتخابش می کرد ؟ این وعده مسیحیت بود ، ولی همیشه سئوالاتی باقی می ماند : چگونه می توان اطمینان پیدا کرد ؟ برای دستیابی به رستگاری چه باید کرد ؟ کلیسا پاسخ های متعددی ارائه می داد ، ولی همه به یک نتیجه می انجامید : از قوانین اطاعت کنید . این قوانین شامل ده فرمان و دستورات و محدودیت های دیگر انجیل بود » ( فلاورز ، ۱۳۸۱ : ۱۷ ).
دلایل کلی اصلاحات دینی
- سفرهای اکتشافی از پنجاه سال پیش از این دوره به سرزمینهای آفریقا، خاور دور و آمریکا درهای زیادی را به روی اروپائیان گشوده بود. آشنایی با فرهنگهای پیشرفته، دستیابی به معادن دست نخورده، گسترش تجارت و...
-اختراع ماشین چاپ و در نتیجه متداول شدن کتاب که در آگاهی مردم تأثیر به سزایی داشت.
-شروع جنبشهای انسان گرایانه در اروپا
-باطل شدن برخی مضامین مسحیت با پیشرفت علم از جمله گرد بودن زمین، کشف مناطق جدید و...
-شکافهای پیشین در جامعه مسیحیت کاتولیک که منجر به ایجاد دو مرکز مذهبی و حضور دو پاپ شده بود (اواخر قرن چهارده و اوایل قرن پانزده میلادی)
-فساد در دستگاه کلیسا و انجام رفتارهای ضد دینی از قبیل: فروش عفو برای گناه کاران، تجمل گرایی و...
-انزجار مردم از دخالت همه جانبه کلیسا در تمام جوانب زندگی مردم
علل اصلاح طلبی لوتر :
پاپ لئون دهم که برای اتمام بنای کلیسای سن پیر در روم پول کافی نداشت « بر آن شد که بوسیله بخشش گناهان وجهی به دست آورد . مقصود از بخشش گناه آن بود که مومنان می توانستند صدقه ای بدهند و آن را کفاره گناه خود بشمارند بدین ترتیب پولی که برای ساختن کلیسای سن پیر داده می شد سبب آمرزش گناهان بود ... علت دیگر اصلاح طلبی لوتر آن بود که برای جلوگیری از سو استفاده مذکور یعنی کسب وجوه از طریق بخشش گناهان دست به دامان لئون دهم زد اما پاپ حاضر به هیچ گونه اقدامی نشد لوتر ناچار به شورای عمومی کلیساها متوسل شد و سرانجام ناگزیر گردید که در ملا عام اعلام کند که حتی شورای عمومی کلیسا از خطا و لغزش مبری نیستند »(غفاری فرد ، ۱۳۸۷ : ۲۵۷).
عقاید و آموزه های لوتر :
مارتین لوتر وجدان را در حدّ خدا برای انسان ارزش داد و با این وسیله، به فروش بهشت و بخشیدن گناهان که یکی از کارهای معمول و پردرآمد کلیسا بود حمله کرد. لوتر توبة از گناه را صرفاً تحول درونی معرفی می کرد و بس. « لوتر که با پریشان خاطری بسیار در اندیشه راه نجات بود ، به این اعتقاد رسید که پاسخ پرسشش در آیه ۱۷ از باب اول رساله پولس به رومیان به این شرح آمده است : " عادل به ایمان خواهد زیست ". پس رستگاری آدمی به ایمان است نه کار نیک . این نظر زیر بنای آیین پر اهمیت پروتستان است که شرط رستگاری را تنها ایمان می داند . نظر لوتر طغیان علیه قدرت نظام یافته رسمی کلیسا بود و به شعار کسانی تبدیل گردید که از وضعیت حاکم بر کلیسا ناخرسند بودند و نقطه آغاز گسست رهبری فرهنگی کلیسا در جامعه اروپایی به شمار می رفت ».( لوکاس ،۱۳۶۸ : ۶۶ ).
اختلاف اساسی پروتستان ها با کاتولیک ها را در سه موضوع مهم می توان خلاصه کرد: ۱. تعریف ایمان؛ ۲. خصائص باطنی عقیدة دینی؛ ۳. آیین و رسوم ظاهری مذهب.
پیامدهای اصلاحات دینی :
اگر چه به نظر می آید جنبش لوتر در اصل یک جنبش اصلاح دینی و حرکتی دلسوزانه بوده باشد اما در واقع، حرکت لوتر مثال آن شخصی را تداعی می کند که از باران فرار کرد و زیر ناودان ایستاد. زیرا اولاً او شعائر دینی و مذهبی را شدیداً کاهش داد و دامنة نفوذ کلیسا را آموزش و پرورش و بسیاری از جاها کوتاه کرد، تا آنجا که مکاتب متعددی از دل این جریان جدایی دین و سیاست و سکولاریزم جوشید؛ و ثانیاً لوتر به این نکته تصریح می کرد که مردم برای امور دینی خود به پاپ احتیاجی ندارند و می توانند به مراتب پایین ترین نظیر اسقف اکتفا کنند. در حالی که اسقف ها را پادشاهان در ایالت ها تعیین می کردند. در نتیجه خواسته یا ناخواسته، مارتین لوتر امور دینی مردم را نیز به دست پادشاهان سپرد، و این شاهان بودند که از این پس بر دین و دنیای مردم تسلط یافتند؛ زیرا از آن پس، متصدیان امور مذهبی نیز مهره هایی در دست خود آنها بودند. لذا لوتری که به اصطلاح برای ایمان مردم قیام کرده بود کار را به جایی رسانید که دین و ایمان مردم هر منطقه را به دست سلطان همان جا سپرد. اما کار به همین جا پایان نیافت . " این انقلاب بسیاری از آرا و علایق را نسبت به عقاید دینی آشکار کرد . احساس هایی نو را در موضوع ملیت پدید آورد. به رواج زبان های بومی کمک کرد . نگاه ها را نسبت به کار ، هنر و ضعف های انسانی تغییر داد . مغرب زمین را از مفهوم کهن واحد و تبار مشترک محروم کرد . سرانجام ، هر چند اندک اندک ، مهاجرت به قاره جدید در فراسوی اقیانوس پیش آمد و این ، خود ، به وسعت حیرت انگیز مفهوم غرب و قدرت تمدن آن انجامید " . ( برزون ، ۱۳۸۷ : ۲۶ ).
ج ) انقلاب فرانسه :
علل انقلاب :
نخستین علت انقلاب « مساله مالی بود : جنگ های قرن هجدهم برای فرانسه بسیار گران تمام شد و دربار مخارج بی حساب داشت ملت از سنگینی مالیات به جان آمده بود و طبقات ممتاز برای بهبود اوضاع اقدامی نمی کردند . علت دوم وضع بورژوازی بود این طبقه که تمکن مالی و سواد کافی داشت طالب تساوی مدنی بود و نمی خواست که پایین تر از نجبا باشد و بنابراین با امتیازات مخالفت می کرد و در واقع انقلاب به وسیله همین طبقه انجام گرفت بقیه افراد ملت کارگران و روستائیان از بورژوازی پیروی می کردند منتهی زیاد به فکر برابری و آزادی نبودند چون در این موقع در فرانسه تقریبا سرف وجود نداشت . این طبقات بهبود وضع خویش را از لحاظ اقتصادی تنزل نرخ ها و تخفیف مالیات ها می خواستند » ( دولاندلن ، ۱۳۷۳ : ۱۹۵ ) تودهها تحت هدایت افرادی مثل “میرابو”، “مارا”، “دانتون”، “روبسپیر” و تأثیرپذیری از ایدههای فیلسوفان عصر روشنگری به ویژه افرادی مثل “ولتر” و “روسو” علیه سلطنت مطلقة لویی شانزدهم طغیان کردند و در ۱۴ فوریة ۱۷۸۹ “زندان باستیل” را که نماد استبداد خاندان “بوربون” بود، ویران ساختند.
با عقبنشینی لویی شانزدهم، سلطنت مشروطه تشکیل شد و بورژوازی لیبرال، بخش عمدهای از قدرت را به دست گرفت. در فاصلة سالهای ۱۷۹۰ - ۱۷۹۲ قدرت غالباً در دست کلوپ سیاسی “ژیروندَن”ها یعنی نمایندگان سرمایهداری لیبرالِ خواهان سلطنت مشروطه قرار داشت. اینان در مجلس ملی فرانسه، قوانین بسیاری به نفع سرمایهداران به تصویب رساندند، اما فکر چندانی به حال تودههای فقیر دهقانان و کارگران نکردند. از این رو موج اعتراضات اقشار فرودست، دوباره بالا گرفت و اینبار نمایندگان جناح تندرو و بورژوازی که “ژاکوبن”ها نامیده میشدند به قدرت رسیدند. ژاکوبنها و رهبر آنها “روبسپیر” « برای سرکوبی همه مخالفت ها قانون معروف به قانون مظنونین در سپتامبر ۱۷۹۳ از کنوانسیون گذشت . در این قانون از مظنونین چنین تعریف شده بود : تمام کسانی که با رفتار ، رابطه ها ، گفته ها یا نوشته های خود نشان می دهند که طرفدار جور و ستم ... یا دشمن آزادی اند . برای دادرسی مظنونین دادگاه انقلابی برپا شد . بین مارس ۱۷۹۳ و ژوئیه ۱۷۹۴ ، این دادگاه نزدیک به ۲۶۰۰ نفر را دادرسی و محکوم به مرگ کرد » ( بکر ، ۱۳۸۴ : ۲۸۸ )
در دوران ژاکوبنها علاوه بر اعدام ها و زندان ها ا اصلاحات ارضی به نفع روستاییان انجام شد اما مشکلات معیشتی مردم اغلب ادامه یافت و حاکمیت صاحبان سرمایه، جانشین حکومت فئودالها و اشراف گردید. تودههای فقیر روستایی و شهری چون روند اوضاع را به نفع خود ندیدند، از حکومت ناامید شدند و دست از حمایت از آن کشیدند و جناحی از سرمایهداری فرانسه که از دست ژاکوبنها ناراحت بود در ۲۷ ژوئیه ۱۷۹۴ (۹ ترمیدور) کودتایی علیه “روبسپیر” و “ژاکوبنها” صورت داد و آنها را سرنگون و روبسپیر را اعدام کرد.
نقش تاریخی انقلاب فرانسه که توسط ژاکوبنها کامل گردید، لغو امتیازات فئودالها و اشراف، برقراری حکومت سرمایهداران به جای فئودالها، بسط سکولاریسم و زمینهسازی برای ایجاد یک نظام دموکراسی لیبرال در فرانسه بود که تا سال ۱۷۹۴ میلادی، تقریباً موفق به انجام همة اینها گردید؛ هرچند که انقلاب، روندی پرفراز و نشیب و بسیار خونین و پرنوسان را طی کرد.
پیامدهای انقلاب :
انقلاب فرانسه به لحاظ ایدئولوژیک تجسم آرمانهای ایدئولوژی لیبرالیسم بود و به لحاظ اجتماعی توسط طبقة سرمایهداری فرانسه و به ویژه روشنفکران مدرنیست رهبری گردید؛ هرچند که سختیها و مشقات و تلفات انسانی آن را تودههای محروم روستایی و شهری متحمل شدند. انقلاب فرانسه به لحاظ میزان تأثیرگذاری و سیر حرکت و ایدئولوژی لیبرال بورژوایی رهبری کنندة انقلاب و نیز نتایج و تبعات گستردة آن در فرانسه و سراسر اروپا، به مظهر و نمونة کلاسیک انقلابهای مدرن تبدیل گردیده است. « با انقلاب فرانسه، لیبرالیسم به صورت ایدئولوژی غالب و طبقة سرمایهداران صنعتی و تجاری و بانکداران به عنوان طبقة حاکم در فرانسه مطرح میگردد و نظام فئودالی و سیطرة اشرافیت منسوخ میگردد. انقلاب فرانسه به دلیل ماهیت لیبرال - مدرن آن، خصلت سکولاریستی داشته و دارد و در تاریخ دویست سالة پس از انقلاب، روند کلی جامعة فرانسه به سمت نهادینه شدن هرچه بیشتر سکولاریسم و صنعتی شدن روزافزون جامعة فرانسه بوده است؛ هرچند که مناسبات مذهب با حکومتهای مختلف و وزن اجتماعی کلیسا در دو قرن پس از انقلاب فرانسه، تغییرات و نوساناتی داشته است، اما به هر حال سمت و سویی کلی حرکت رژیمهای سیاسی فرانسه به سوی بسط سکولاریسم بوده است.» (منبع : مقاله انقلاب فرانسه ، شهریار زرشناس ، باشگاه اندیشه به نقل از سایت پرسمان دانشجویی).
حقیقت این است که با انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه، روح انسان گرایانه ای که با رنسانس آغاز به گستریدن کرده بود ، در اروپا و حتی تمام جهان گسترش یافته بود.
د ) انقلاب صنعتی
اروپا پیش از انقلاب صنعتی :
اروپا در آستانه انقلاب صنعتی « مانند هر بخش دیگر از جهان جامعه ای روستایی بود . بیش از سه چهارم مردم آن در کشتزارها کار و زندگی می کردند . حتی در کشورهای بیشتر شهری شده ای چون انگلیس و فرانسه که پایتخت هایشان ، یعنی لندن و پاریس ، شهرهای پر جنب و جوش بودند ، از میان جمعیت چندین میلیونیشان تنها چند صد هزار نفر در شهرها و شهرک ها زندگی می کردند . صنعت هم در داخل و هم در خارج از شهرها وجود داشت اما در مقیاسی کوچک بود و کم تر از پنج درصد جمعیت اروپا را در بر می گرفت . بیش تر این صنعت در پیرامون کشاورزی می چرخید نظیر تولید پارچه از پشم خام و پنبه » ( کوریک ، ۱۳۸۱ : ۹ ).
ماشین بخار
انقلاب صنعتی عبارتست از دگرگونیهای بزرگ در صنعت، کشاورزی، تولید و حمل و نقل که در اواسط قرن هجدهم از انگلستان آغاز شد.
این تحولات در هنگام صنعتی شدن کارخانهها و صنایع رخ داده است، صنعتی شدن به معنی استفاده از نیروی ماشین به جای نیروی انسان است. انقلاب صنعتی ابتدا از انگلستان شروع شد، چرا انقلاب صنعتی در انگلستان صورت گرفت « زیرا انگلستان در حالی که خاک خود را از ویرانگری جنگ مصون نگاه داشته بود در بر اروپا در جنگ های بزرگی پیروز شده بود ؛ زیرا بر دریاها تسلط یافته و به این وسیله مستعمراتی به دست آورده بود که مواد خام و کالاهای ساخته شده مورد نیاز آنرا فراهم می کردند ؛ زیرا ارتشها ، ناوگانها و جمعیت رو به افزایش آن بازاری رو به گسترش برای محصولات صنعتی عرضه می داشتند زیرا اصناف نمی توانستند پاسخگوی این تقاضاهای روزافزون باشند ؛ ... زیرا علم در انگلستان به وسیله مردانی هدایت می شد که تمایل عمل داشتند در حالی که در بر اروپا علم وقف پژوهش های مجرد و غیر عملی می شد و بالاخره به این علت که انگلستان دارای حکومت مشروطه ای بود که نسبت به منافع طبقه تجار و کسبه حساسیت داشت و به نحوی مبهم از این امر آگاه بود که تقدم در انقلاب صنعتی ، انگلستان را بیش از یک قرن رهبر سیاسی دنیای غرب خواهد کرد » ( دورانت ، ۱۳۷۰ : ۹۰۷ ) . انقلاب صنعتی در انگلستان در سه زمینه بافندگی، زغال سنگ و ذوب آهن بیشتر نمود یافت. دو نتیجه مهم انقلاب صنعتی، گسترش استعمار اروپاییها در کشورهای آسیایی و آفریقایی و بهره کشی از کارگران در داخل بود.
پیامدهای انقلاب صنعتی
افزایش چشمگیر فراوردههای کشاورزی و دامی از جمله نتایج مثبت انقلاب صنعتی بود . اما در این جریان، کارخانهها ی متعدد با دودکشهای بلند و غلیظ جانشین دهکدههای سبز و خرم روستایی شدند . رشد و گسترش کارخانهها منجر به از بین رفتن جنگلها و فضاهای سبز، افزایش دود و آلودگی هوا، بوجود آمدن کوههای زغال و توده فضولات بود.
در عصر انقلاب صنعتی، هر اختراع تازه سبب میشد که ماشینها ی تازه به جای عدهای از کارگران به کار بیفتند و گروهی را بیکار کنند. در نتیجه بیکار شدن عدهای از کارگران و هم چنین افزایش قیمتها به دلیل تغییر و تحولات صنعتی، فقر و تنگدستی بر آنها چیره شده و آنها ناچار بودند که برای سیر کردن خود و خانوادههایشان به گدایی و خوردن پسمانده غذاهای رستورانها روی بیاورند. در شهر لندن ، که خاستگاه انقلاب صنعتی بود ، این معضل بسیار چشم گیر تر بود .
انقلاب صنعتی ادامه دارد :
انقلاب صنعتی اول در اواسط قرن هجدهم تا اواسط سده نوزدهم با استفاده از نیروی ماشین به جای نیروی انسان آغاز شد .
انقلاب صنعتی دوم از نیمه دوم سده نوزدهم تا جنگ جهانی اول را در بر می گیرد. شروع این انقلاب صنعتی از زمانی حدود تولید فولاد بسمر در دهه ۱۸۶۰ و اوج آن در تجهیز کارخانجات به برق، تولید انبوه و خط تولید در نظر گرفته می شود. انقلاب صنعتی دوم با توسعه خط آهن، تولید آهن و فولاد در مقیاس انبوه، کاربرد گسترده ماشین آلات در تولید کارخانه ای، افزایش شدید استفاده از نیروی بخار و ارتباطات الکتریکی مشخص می گردد. انقلاب صنعتی سوم با استفاده ار فناوری اطلاعات و اختراع کامپیوتر از پایان جنگ جهانی دوم تا پایان هزاره دوم ، ۲۰۰۰ میلادی ، شکل گرفت . اکنون بشر با انقلاب صنعتی چهارم مواجه است . نظر به اهمیت انقلاب صنعتی چهارم و تاثیر آن در آینده بشر و جهان ما مقاله ای تحت عنوان " چهارمین انقلاب صنعتی چیست؟ " نوشته کلاوس شواب، موسس مجمع جهانی اقتصاد و ترجمه حمید نوغانی که در روزنامه دنیای اقتصاد مورخ ۸ بهمن ۱۳۹۴ چاپ شده و ما آن را به نقل از سایت روزنامه کد خبر: DEN-۱۰۰۲۷۱۶ با کمی تلخیص در ادامه می آوریم :
« و اکنون با انقلاب صنعتی چهارم روبهرو هستیم که پایههای خود را بر انقلاب سوم بنانهاده است: انقلاب دیجیتالی که از میانه قرن گذشته به جریان افتاده است. مشخصه اصلی این انقلاب تلفیق تکنولوژیهای مختلف است به گونهای که مرزهای بین فیزیک، دنیای دیجیتال و بیولوژی بسیار کمرنگ شده است.
در مقایسه با دیگر انقلابهای صنعتی که نرخ رشد خطی داشتهاند، انقلاب چهارم نرخ رشد نمایی از خود نشان داده است. به علاوه، این انقلاب باعث تحول و تغییر در تمامی صنایع و در تمامی کشورها شده است. عمق و وسعت این تغییرات منادی تغییراتی بنیادی و گسترده در سیستم تولید، مدیریت و سیاستگذاری بوده است. امکان دسترسی میلیاردها انسان به دستاوردهای دنیای نوین از طریق گوشیهای همراه با توان بالای پردازش و ذخیره عظیم داده به معنای دقیق کلمه نامحدود است. گستره امکاناتی اینچنینی با در نظر گرفتن تحولات و نقاط عطف در تکنولوژی چندین برابر میشود: هوش مصنوعی، روباتها، شبکه پیوسته الکترونیکیِ همه ادوات هوشمند، خودروهای بیراننده و مستقل، نانوتکنولوژی، بیوتکنولوژی، چاپگرهای سهبعدی، علم مواد، ذخیره انرژی و محاسبات کوانتوم.
چالشها و فرصتها :
مانند انقلاب الکترونیک سوم، انقلابِ پیشرو نیز بهطور بالقوه توان افزایش درآمد و رفاه و سطح زندگی ساکنان کره زمین را در خود دارد. تا به امروز، بیشترین کسانی که از این انقلاب سود برده اند، مصرفکنندگان بودهاند که به سادگی توانستهاند به دنیای دیجیتال وارد شوند. تکنولوژی با ارائه خدمات و محصولاتی جدید کارآیی و لذتِ ما را از زندگیمان افزایش داده است.
در آینده نیز نوآوریهای تکنولوژیک میتواند معجزهای را در طرف عرضه اقتصاد رقم بزند و کارآیی و بهرهوری را در بلندمدت افزایش بدهد. هزینههای ارتباطات و نقل و انتقالها به شدت کاهش خواهد یافت؛ زنجیره تأمین و تولید جهانی به نحو اثربخشی افزایش خواهد یافت و هزینه تجارت و بازرگانی متناسباً روند نزولی طی خواهد کرد، و همه اینها حاصلی جز رشد اقتصادی و شکلگیری بازارهای جدید نخواهد داشت.
چالش اصلی این انقلاب جدید همانطور که اقتصاددانانی چون «اریک برینجولفسن» و «اندرو مکآفی» به آن اشاره کردهاند افزایش نابرابری درآمدهاست و بهویژه به شکلی که بازار نیروی کار را دچار تشنج و انحراف میکند. تحلیل مکانیزم افزایش نابرابری در عصر انقلاب چهارم چندان پیچیده نیست: اتوماسیون شدن فرآیند تولید در ابعاد بسیار وسیع و جامع، جانشین شدن ماشین و رایانهها به جای تفکر و مهارت نیروی کار باعث کاهش بازده نیروی کار بهطور کلی و بهطور خاص و برجستهتر در برابر بازده سرمایه شده است. به این ترتیب سرمایهدار نفع بیشتری میبرد و طبقه متوسط و ضعیفتر که منشأ اصلی درآمدش دستمزد است متضرر میشود. البته نمیتوان نادیده گرفت که جانشینی تکنولوژی به جای نیروی کار در مجموع باعث ایجاد مشاغلی میشود که در مقایسه با دورههای قبلی امنیت و مطلوبیت و حتی درآمد بالاتری دارند.
اثرگذاری بر فضای کسبوکار:
علاوهبر بازار کار، سمت تولید اقتصاد نیز دچار تغییرات، جانشینیها و جابهجاییهای اساسی شده است. تغییر در شیوههای تولید و مکانیزمهای رفع نیازهای فرآیند تولید، در کنار بهرهگیری از دنیای دیجیتال و فضای مجازی و دسترسی نامحدود به منابع تحقیق و توسعه، بازاریابی و کشف بازارهای جدید، روشهای نوین در فروش و توزیع کالاها همگی باعث جابهجایی عمیق و تغییرات وسیع در سمت تولید شده است. براساس همین تغییرات شرکتهای تازهوارد که به ابزارهای نوین مجهز هستند به سادگی و با سرعت زیاد توانستهاند بازار را تصاحب کنند و شرکتهای موجود و سابقهدار را که حتی به خوبی مدیریت میشدند از بازار بیرون برانند. سمت تقاضای اقتصاد نیز همزمان با دیگر بخشها دچار تغییرات بنیادین و اساسی شده است. افزایش شفافیت در بازارها و اطلاعات، آگاهی و درگیری عمیق و وسیع مصرفکنندگان درباره فرآیند تولید و مکانیزم بازار و همچنین تغییر رفتار مصرفکنندگان به سبب شبکههای مجازی از جمله تحولات طرف تقاضا بوده است. این شرایط جدیدِ تقاضا خود باعث تغییر رفتار تبلیغاتی و بازاریابیِ تولیدکنندگان و شرکتها و نیز ارائه خدمات و نحوه فروش و تحویل کالاها شده است. تغییرات متقابل در عرضه و تقاضا به واسطه توسعه تکنولوژی خود باعث تحولات در ساختار صنایع و بازارهای موجود شده است؛ واقعیتی که میتوان نشانههای آن را در ظهور «اقتصاد مشارکتی» تشخیص داد.
تأثیر بر دولتها :
با گسترش نفوذ تکنولوژیهای دیجیتال بین آحاد جامعه، ارتباط بین شهروندان و دولتمردان بسیار نزدیکتر میشود. آنها قادر خواهند بود بر رفتارها و عملکرد سیاستگذاران نظارت بیشتری داشته باشند و نظرات و نقدهای خود را در ابعاد وسیعتری به گوش آنها برسانند و حتی خطمشی آنها را در بسیاری موارد تغییر دهند. به همین دلیل میتوان گفت قدرت تا حدی در سطح جامعه توزیع میشود یا حداقل از انباشت و انحصار قدرت روی شخص یا اشخاص محدود جلوگیری میکند. دولتها نیز در سمت دیگر این بازی میتوانند نظارت و کنترل بسیار قویتری بر شهروندان داشته باشند.
در این بازی جدید و در رویارویی با قواعد جدید بازی، رمز بقا انطباق پیدا کردن با فضای دگرگون شده است. دولتها باید خود را با فضای شفاف جدید وفق بدهند و بتوانند پذیرای ایدهها و نظرات شهروندان باشند تا توان رقابتی خود را حفظ کنند.
انقلاب صنعتی چهارم، در کنار همه اثرات مذکور، ماهیت و معنای امنیت ملی و بینالمللی را تغییر خواهد داد، همچنانکه تاکنون نشانههای آن را میتوان ردیابی کرد. تاریخ جنگ، ارتباطات بینالمللی و امنیت ملی و بینالمللی، تاریخ نوآوریهای تکنولوژیک بوده است؛ و عصر جدید نیز مستثنا از این قاعده نیست. درگیریها و جنگهای این عصر ماهیتی دوگانه و مبهم دارند. در این جنگها صرفا مانند جنگهای سنتی استراتژیها و تکنیکها تعیینکننده نیست بلکه بازیگرانِ غیر داخلی نیز نقشی حتی برجستهتر ایفا میکنند. در این نزاع، مرزهای مفاهیم و کلماتی چون جنگ و صلح یا نظامی و غیرنظامی بسیار کمرنگ میشود: جنگ سایبری نمونه نوظهوری از این واقعیت است. ظهور تکنولوژیهای جدید در ابزارها و شیوههای جنگ مانند سلاحهای بیولوژیکی نگرانیهای جدید را همراه داشته و خواهد داشت: گروه قلیلی میتوانند در مسیر عقاید و بدعت های خود فاجعهای عظیم به بار بیاورند. البته روی دیگر سکه را نیز باید دید: تکنولوژی، ابزارهای دفاعی و چندین برابر اثرگذارتر را به کشورها داده است؛ سلاحهایی با توان، گستره و دقت بالاتر برای کاهش قابل توجه خسارات جنگی؛ سپر دفاع موشکی شاید نمونهای از این دست باشد.
اثرگذاری بر آحاد جامعه :
انقلاب نه تنها بر شیوه زندگی ما بلکه بر ماهیتِ وجودی ما و هویت و تعریفی که ما از خود داریم تاثیر گذاشته است: تعبیری که از حریم خصوصی داریم، ایده مالکیت در همه ابعاد خود، رفتار و الگوی مصرفی، زمانی که صرف کار یا تفریح میشود، پرورش مهارتها، نحوه ملاقات و ارتباط و تعبیر و تعریف ما از ارتباط با دیگر انسانها همگی در دنیای نو تغییر ماهوی پیدا کردهاند. در مجموع ما به سمت انسانها و انفاسِ «عددی (کمی) شده» پیش میرویم. فهرست این تغییرات برخلاف موارد بخشهای قبلِ این نوشته، نامحدود است چرا که مرز آن تخیل و اندیشه آدمی است.
شکلدهی به آینده :
نه تکنولوژی و نه اثرات و تحولاتِ برآمده از ظهور آن امری بیرونی و عاملی خارجی نیست که بشر توانایی کنترل بر آن را نداشته باشد. تکتک انسانها در جهتدهی به این روند و مسیر تکامل آن مسؤول هستند. به همین دلیل ما باید، در اتحاد و هماهنگی با یکدیگر، از مزایا و موهبتهای آن بهره بگیریم و مسیر این انقلاب صنعتی چهارم را آگاهانه در جهت اهداف و ارزشهای مشترکمان پیش ببریم.
ه ) تمدن غرب مدرن همچنان زنده است :
ما در سه مقاله ، از سه تمدن نام بردیم ، تمدن ایران هخامنشی ، که محور آن دوآلیسم لاهوتی بود و مظهر اسم جمالی ابتدایی خدا بود ، تمدن یونان و روم باستان ، که محور آن کاسموس گرایی بود و مظهر اسم جلالی ابتدایی خدا بود ، و تمدن اسلام و ایران ، که محور آن قرآن کتاب توحید بود و مظهر اسم جمالی پیش آمده خدا بود ، این سه تمدن همگی منقضی گشته اند ( گرچه آثاری از آنان باقی است ) ولی تمدن چهارم یعنی تمدن غرب مدرن ، که روح آن انسان گرایی است و مظهر اسم جلالی پیش آمده خداست ، همچنان زنده و پویاست. باید توجه داشت که غرب مدرن علیرغم اشکالات و مشکلاتی که دارد همچنان می تازد .
گرچه ما امیدواریم تمدن اشراق که پنجمین تمدن تاریخ است و مظهر اسم اعظم خداست ، و با وقوع انقلاب اسلامی ملت ایران نوید ایجادش ایجاد شده است جایگزین تمدن غرب مدرن شود اما حقیقت این است که این یک آرزو است و محقق شدن آن بستگی به عوامل متعدد و متنوعی دارد .
در حالی که تمدن غرب مدرن با مطرح کردن جهانی سازی که چیزی جز غربی سازی دیگر امم و ملل نیست عرصه را بر همه شبه تمدن ها تنگ کرده است و سعی دارد با تبدیل جهان به دهکده جهانی به کدخدایی غرب و با ارزش های فرهنگی - سیاسی - اقتصادی غربی ، جهان را یک سر غربی سازد و همانطور که فرانسیس فوکویاما گفته : « امروزه نظام لیبرال دمکراسی به ویژه بعد از فروپاشی اتحاد شوروی به صورت یک جریان غالب و مسلط درآمدهاست، که، همه کشورها و جوامع باید، در برابر آن تسلیم شوند، آخرین حد تلاشها و مبارزات ایدهلوژویهای مختلف در نهایت در قالب ایدولوژی (لیبرال دمکراسی) سربرآوردهاست. بنابر این تصور این که نظام سیاسی بهتر و مناسبتری به عنوان آلترناتیو و یا بدیل جایگزین این نظام شود وجود ندارد. » بنابراین در چنین شرایطی دم زدن از تمدن نو کاری سخت و صعب است . اما این کار صعب اگر به ناکارآمدیهای تمدن غرب مدرن آگاه شویم کمی آسان می شود .
در واقع می توان با انجام اصلاحاتی ، اشکالات تمدن غرب مدرن را رفع کرد و از این رهگذر ، تمدن جدیدی ایجاد کرد . البته باید توجه داشت که بیشتر اشکالات غرب مدرن مربوط به سه عرصه : اخلاق جنسی ، بحران معنا و معنویت و نیز کمبود عدالت اقتصادی ؛ می شود و می توان امید داشت به وسیله اخلاق جنسی و معنا و معنویت و عدالت مشترک در ادیان ابراهیمی ( به ویژه اسلام که دین خاتم است ) تمدن جدیدی ایجاد کرد و بشر را از حیطه تمدن چهارم ، که بسیاری از مشکلات مادی بشر را رفع کرده و می کند ، وارد حیطه پنجمین تمدن که مرحله رشد و تکامل اخلاقی و معنوی است و تمدنی کامل است که مظهر اسم اعظم خداست ، وارد کرده و زمینه را برای ظهور انسانیت کامل و انسان کامل که موعود همه ادیان است ، از دل این تمدن ، مهیا کرد . ان شاءالله .
منابع :
۱-آراسته خو ، محمد (۱۳۸۶ ) وامداری غرب نسبت به شرق به ویژه اسلام و ایران در حوزه علم ، معرفت و دانایی.تهران : انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
۲-برزون ، ژاک ( ۱۳۸۷ ) پانصد سال حیات فرهنگی غرب ( تاریخ پانصد ساله ) مترجم : ابوتراب سهراب . تهران : موسسه انتشارات نگاه
۳-بکر ، کارل لوتوس و فردریک دنکاف (۱۳۸۴) سرگذشت تمدن . ترجمه علی محمد زهما . تهران : انتشارات علمی و فرهنگی .
۴-بورکهارت ، یاکوب ( ۱۳۷۶ ) فرهنگ رنسانس در ایتالیا . ترجمه محمد حسن لطفی . تهران : انتشارات طرح نو .
۵-دورانت ، ویل و آریل ( ۱۳۷۰ ) تاریخ تمدن .جلد دهم ( بخش دوم ) روسو و انقلاب . ترجمه ضیا الدین علایی طباطبایی . تهران : انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی
۶-دولاندلن ، ش (۱۳۷۳ ) تاریخ جهانی جلد دوم از قرن شانزدهم تا عصر حاضر . ترجمه دکتر احمد بهمنش . تهران : انتشارات دانشگاه تهران .
۷-رابرتس ، جان موریس (۱۳۸۶) تاریخ جهان ( از آغاز تا پایان قرن بیستم ) ترجمه منوچهر شادان . تهران : انتشارات بهجت
۸-زرشناس ، شهریار . مقاله انقلاب فرانسه . باشگاه اندیشه ( به نقل از سایت پرسمان دانشجویی ).
۹-شریعتی ، علی ( ۱۳۷۵ ) تاریخ تمدن ( جلد دوم مجموعه آثار ۱۲) . تهران : انتشارات قلم
۱۰-شواب ، کلاوس (۱۳۹۴ ) " چهارمین انقلاب صنعتی چیست؟ " ترجمه حمید نوغانی .در روزنامه دنیای اقتصاد مورخ ۸ بهمن ۱۳۹۴ ( به نقل از سایت روزنامه ).
۱۱-فلاورز ، سارا ( ۱۳۸۱ ) اصلاحات . ترجمه رضا یاسایی . تهران : انتشارات ققنوس
۱۲-غفاری فرد ، عباسقلی ( ۱۳۸۷ ) تاریخ اروپا ( از آغاز تا پایان قرن بیستم ). تهران : انتشارات اطلاعات.
۱۳-کوریک ، جیمز . آ ( ۱۳۸۱ ) انقلاب صنعتی . ترجمه مهدی حقیقت خواه . تهران : انتشارات ققنوس
۱۴-لوکاس ، هنری ( ۱۳۶۸ ) تاریخ تمدن جلد دوم از نوزایی تا سده ما . ترجمه عبدالحسین آذرنگ . تهران : انتشارات کیهان .
۱۵-ویکی پدیای فارسی . مدخل اصلاحات پروتستانی ، انقلاب صنعتی و رنسانس .
بسمه تعالی
عنوان مقاله :
تمدن ایران هخامنشی ؛ نخستین تمدن تاثیر گذار و دامنه دار تاریخ
نویسنده :
رضا مهریزی
( کارشناس ارشد ایرانشناسی )
آغاز سخن :
اگر بخواهیم تمدن های بزرگ ، تاثیر گذار ، محوری و دامنه دار تاریخ بشر را برشماریم باید تنها به چهار تمدن اشاره و اکتفا نماییم ، که به ترتیب زمانی عبارتند از : تمدن ایران هخامنشی ، تمدن یونان و روم باستان ، تمدن اسلام و ایران ، تمدن غرب مدرن . ) ملاک ما برای انتخاب تمدن های بزرگ ، بدین قرار است: ۱- داشتن جهان بینی و تفسیر از هستی منقح و روشن و به نسبت زمان خود ، پیشرفته تر و قانع کننده تر که به عنوان محور اصلی ، دیگر ارکان تمدن بر حول آن شکل گیرند و پیش روند. ۲- داشتن وسعت و بزرگی جغرافیایی و سرزمینی. ۳- برخورداری از قدرت بیشتر در ساماندهی و فرمانروایی بر تمدنهای کوچکتر. ۴- قرار داشتن بر گلوگاهها و چارراههای جهانی. ۵- داشتن بیشترین دنباله و دامنه در تاریخ ).
ما در این جستار می کوشیم تاملی اجمالی در تمدن ایران هخامنشی داشته باشیم .
اصل سخن :
هخامنشیان که نخست تنها پادشاهان بومی پارس و سپس انشان بودند با شکست مادها (۵۵۰ پ م) و تشکیل شاهنشاهی هخامنشی و سپس فتح کامل لیدیه و بابل ، تبدیل به بزرگترین شاهنشاهی شناخته شده جهان و نخستین تمدن محوری تاریخ شدند . هنری لوکاس در تاریخ تمدن خود در مورد امپراطوری ایران هخامنشی می نویسد : « امپراطوری ایران ، دست کم از نظر وسعت ، بزرگترین کشوری بود که تا آن روزگار دیده شده بود . سامیها ، هیتی ها ، یونانیها و مصریها اتباع این امپراطوری بودند و اشراف ایرانی بر همه آنها حکومت می کردند . پادشاه بزرگ ایران در عین حال فرعون مصر و شاه بابل بود. ... ساتراپها که کارگزاران کارآمد هر ولایت بودند امپراطوری گسترده را به عنوان یک واحد کلی متحد نگاه می داشتند و در عین حال به هر ناحیه اعم از یونان ، آشور ، بابل ، فنیقیه و سرزمین های یهودی نشین بیشترین آزادی را در زبان ، دین و زندگی اقتصادی می دادند. این ترکیب حکومت مرکزی با آزادی محلی و گوناگونی ، دستاورد چشمگیری بود ، که سایر امپراطوری ها می توانستند محاسن آن را اقتباس کنند » ( لوکاس ، ۱۳۶۹ : ۱۳۰ ) وی در جای دیگر چنین می گوید : « متحد شدن اقوام بیشمار زیر نفوذ یک فرمانروا ، سبب رونق اقتصادی بسیار گردید . حالت صلح و آرامشی که بر سراسر امپراطوری گسترده حاکم بود، برای کسب و کار نیز مغتنم بود . ... بدین ترتیب زندگی اقتصادی پیشین مصریها ، بابلیها ، لیدیها و سایر انواع امپراطوری ایران به تداوم خود ادامه یافت سهل است همچنان که در فصلهای پیش گفته شد ، بیشتر رونق گرفت ». ( لوکاس ، ۱۳۶۹ : ۱۳۲ ) . در کتاب " تاریخ تمدن و فرهنگ جهان " چنین آمده : « داریوش ، فرمانروای ایران ، بر امپراطوری ای فرمان راند که تا آن زمان بزرگترین امپراطوری تاریخ جهان بود . امپراطوری ایران بسیاری از مراکز تمدن باستانی ، از جمله بین النهرین ، دره سند ، مصر ، سوریه و آناتولی را ضمیمه خود ساخت» . و در ادامه حکومت پارسها را حکومتی عادلانه و با کفایت می شمرد و می گوید : « پارسها با کفایت و عدالت حکومت کردند » .( دان ، ۱۳۸۲ : ۱۹۰ و ۱۹۱ ) و همچنین در جای دیگر کتاب چنین ادامه می دهد : « ایرانیان محیطی فراهم آوردند که استعدادهای مردم توانست در آن شکوفا شود » .( دان ، ۱۳۸۲ : ۱۹۶ ) در کتاب " سرگذشت تمدن " نیز چنین آمده است : « پارسیان نشان دادند که در هنر دشوار کشورداری ، بیش از دیگر مردم دنیای کهن توانایی و جربزه دارند . امپراطوری بزرگی که کوروش تاسیس کرد ، به دست داریوش بزرگ ( ۵۲۱ – ۴۸۵ ق . م ) سامان یافت ) . ( بکر ، ۱۳۸۴ : ۴۷ ) همچنین هربرت جرج ولز در کتاب کلیات تاریخ خود در مورد هخامنشیان چنین می گوید : « سازمان این شاهنشاهی بزرگ گویا بر پایه ای بسیار بالاتر و شایسته تر از دولتهای پیشین استوار بود شبکه وسیعی از راهها ، استانها را به هم می پیوست و چاپارخانه های سلطنتی به فاصله های معین ساخته شده و پیکها از آنها برای بردن پیامهای شهربانان با مسافرانی که اجازه سفر از حکومت داشتند برخوردار می شدند ... این نخستین سازمان پستی و نامه رسانی است که در جهان پدید آمده ». ( ولز ، ۱۳۶۵ : ۳۸۳ ) . در واقع از این سخنان می توان استنباط کرد که تمدن ایران هخامنشی ، شکوه و شوکت بیشتری از دیگر تمدن های کهن مانند مصر و بین النهرین و چین و هند و... داشت و بی شک همین قدرت و عظمت بی نظیر هخامنشیان باشد که هرودوت ، نخستین مورخ جهان و پدر تاریخنگاری ، بخش اعظمی از کتاب تواریخ خود را به پارسیان و روابط آنها با سایر ملل ، اختصاص می دهد . و نیز همین بزرگی و نقش محوری هخامنشیان در تاریخ است که موجب شده هگل ، فیلسوف آلمانی ، چنین بگوید : « از دیدگاه سیاسی ، ایران زادگاه نخستین امپراطوری راستین و حکومتی کامل است که از عناصری ناهمگن { بی گمان به معنای نسبی } فراهم می آید. در اینجا نژادی یگانه ، مردمان بسیاری را در بر می گیرد ( ولی این مردمان ) فردیت خود را در پرتو حاکمیت یگانه نگاه می دارند . این امپراطوری نه همچون امپراطوری چین ، پدر شاهی ، و نه همچون امپراطوری هند ، ایستا و بی جنبش ، و نه همچون امپراطوری مغول ، زود گذر ، و نه همچون امپراطوری ترکان بنیادش بر ستمگری است. بر عکس ، در اینجا ملت های گوناگون در عین آنکه استقلال خود را نگاه می دارند ، به کانون یگانگی بخشی وابسته اند که می تواند آنان را خشنود کند . از این رو امپراطوری ایران ، روزگاری دراز و درخشان را پشت سر گذارده است و شیوه پیوستگی بخش های آن چنان است که با مفهوم ( راستین ) کشور یا دولت ، بیشتر از امپراطوری های دیگر مطابقت دارد » ( هگل ، ۱۳۷۹ : ۳۰۴ ) .
البته در اینجا توجه به دو نکته ضروری است یکی اینکه این قولها را ما از آن رو نقل کردیم که بدانیم تقریبا همه از خویش و بیگانه ، در عظمت و بی نظیری حکومت هخامنشی ، تا آن برهه از زمان ، همداستان اند و این مطلب بسیار مهمی است .
دومین نکته این که ما میان شاهنشاهی هخامنشی با تمدن هخامنشی تفاوت قایلیم و معتقدیم که پایه گزار شاهنشاهی هخامنشی کوروش ذوالقرنین بود ولی پایه گزار تمدن هخامنشی داریوش بزرگ بود. چرا که در زمان داریوش است که امپراطوری هخامنشی سامان می یابد کارهایی نظیر : تقسیم کشور به سی خشتره یا استان ، ایجاد جاده شاهی به منظور اتصال شهرهای مهم کشور به هم و به پایتخت ، ایجاد چاپارخانه به جهت انتقال نامه های استان ها و فرمان های شاهی ، ایجاد سپاه ۱۰ هزار نفری جاویدان ، تقسیم کشور به بیست حوزه مالیاتی و تعیین سهمیه هر حوزه ، ضرب سکه دریک برای آسان تر شدن معاملات ، اتصال یکی از شعب نیل به بحر احمر و وضع قوانینی که مکمل قوانین حمورابی شمرده میشود . ( برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به : تاریخ ایران زمین ، محمد جواد مشکور . ۱۳۸۱ : ۳۶ و ۳۵ ) علاوه بر اینها به مسایلی که امروزه فرهنگی و هنری نامیده می شود و نیز ، توجه جدی می شود . در این دوران است که کار ساخت تخت جمشید به عنوان مثل اعلا و مظهر تام و تمام هنر پارسی شروع می شود و خط میخی پارسی باستان ابداع می شود و کتیبه های مختلف برای تشریح اوضاع زمان برای آمدگان و آیندگان نگاشته می شود ، همچنین دوران هخامنشی را باید از لحاظ تفکر فلسفی در حکم مقدمه و تمهیدی برای فلسفه یونان دانست و اندیشه های فلسفی ایران هخامنشی بر هراکلیتوس ، امپدوکلس و افلاطون موثر بوده است .
باید توجه داشت که اساسا فلسفه یونان در ایونیه که در غرب آناتولی و در همسایگی ایران بود شکل گرفت و نه در سرزمین اصلی یونان و آتن ، شاید یکی از عوامل این امر تاثیر پذیری آنان از جهان بینی ایرانی و نیز فرزانگان ایرانی امثال زرتشتِ پیامبر ، جاماسب حکیم و اوستن مغ باشد.
یکی از پژوهشگران در این خصوص می گوید " یونانیان از مدتها قبل ، در نتیجه جنگها ، تجارت و همسایگی با افکار و عقاید ایرانی آشنا شده بودند ، یونانیانی که در آسیای صغیر مسکن داشتند با مغان یا مجوسان که تا سواحل دریای اژه نفوذ کرده بودند ، محشور و با عقاید آنها که مخلوطی از اصول مزدایی و کلدانی بود ، آشنا گردیدند " ( پواش ، ۱۳۸۱ : ۱۰۷ ) به هر روی منابع از مسافرتها و مراودتهای فیلسوفان یونانی با ایران سخن هخامنشی سخن به میان آمده است و چه بسا اصطلاح فیلسوف در فارسی ترجمه ای باشد که فیثاغورس از کلمه هخامنشی کرده باشد چرا که هخامنش در فارسی باستان به معنای یار و دوستدار دانایی است ) البته بحث در این مورد مجال جدایی می طلبد . ( رجوع کنید به مقاله " مورخان چه می گویند ؟ از همین قلم ؛ منتشر شده در سایت فرهنگ امروز و ایرنا )
علاوه بر اینها دین زرتشتی در دوران تبعید بابلی قوم یهود در بین النهرین تاثیر زیادی بر یهودیت و از رهگذر آن بر مسیحیت و اسلام گذاشت . جان بایر ناس در کتاب خود با نام تاریخ جامع ادیان چنین می نویسد : " ظاهرا یهود با آیین زردشتی در بابل تماس حاصل کردند و از اصل و فرع کیش ایرانیان آگاه شدند . از جمله مسأله اعتقاد به اهرمن که آنها به شیطان تعبیر کردند و همچنین اعتقاد به ملائکه کروبی و بعث بعد از موت و ظهور مسیحای نجات دهنده . همه این نکات و معانی در آنجا در دین یهود نفوذ یافت ، زیرا اثری از این مبادی در آثار اولیه آن قوم دیده نمی شود " . ( ناس ، ۱۳۸۶ : ۵۴۶ ) .
علاوه بر اینها باید توجه داشت که در زمان داریوش نیایشگاههای دینی نیز مرمت شد و اصلاحاتی در متون دینی و تفکرات دینی ایرانی صورت گرفت. جان رابرتس در خصوص دین و فرهنگ ایرانی در این زمان چنین می نویسد : « ابواب فرهنگ پارسی همیشه به روی نفوذ از خارج باز بوده است . مذهب ودایی و پارسی در قندهار با هم در آمیخت . این هر دو ریشه آریایی داشتند . اصل مذهب پارسی بر قربانی کردن و آتش متمرکز بود و در زمان داریوش ناب ترین و رسمی ترین آیین های مذهب پارسی تحول و توسعه یافت و به صورت آنچه که امروز زردشتی نامیده می شود درآمد و به سرعت در غرب آسیا که تحت حکومت پارسیان بود انتشار پیدا کرد . گرچه دین زردشت چیزی جز آیین اقلیتی از مردم نبود ، بر مذهب جوداییسم یا یهود و شعائر مذهبی که مقدار زیادی از زمینه اصلی مسیحیت را تشکیل می دهد اثر گذاشت . ( رابرتس ، ۱۳۸۶ : ۱۹۶ ) و از همه مهمتر ، همانطور که پیش تر بیان شد ، در زمان داریوش قوانین متقن و استواری برای اداره تمدن هخامنشی تدوین می گردد ، در کتاب مقدس ( عهدین ) دربارهٔ ثبات و تزلزل ناپذیری قوانین پارس در کتاب دانیال و استر سخن رفتهاست. به رغم اشکالی که در صحت و قدمت اصل آن کتابها هست، باز روی هم رفته، اهمیتی که قانون در حفظ وحدت امپراتوری داریوش و اخلاف او داشتهاست، را نشان می دهد . حتی افلاطون نیز نقش قانونهای داریوش را در حفظ و ادارهٔ کشور وی نشان گوشزد کردهاست.
به هر روی چنان که گفتیم کوروش ذوالقرنین را باید بنیانگزار شاهنشاهی هخامنشی و داریوش بزرگ را باید بنیانگزار تمدن هخامنشی دانست .
پس از داریوش جانشینان او مثل : خشایارشا و اردشیر یکم کم و بیش اوضاع را به منوال گذشته ادامه دادند اما کم کم با کنار گذاشتن قانون و سنتهایی که موجب اعتلای تمدن ایران هخامنشی شده بود ، این تمدن در سراشیبی انحطاط و سقوط قرار گرفت و سرانجام با حمله اسکندر گجستک ، تمدن ایران هخامنشی به مثابه اولین تمدن بزرگ ، تاثیر گذار، دامنه دار و و محوری تاریخ از بین رفت و تمدن جدیدی ، با استفاده از دستاوردهای فراوانِ مادی و معنوی تمدن ایران هخامنشی و دیگر تمدن های کهن ، پا به عرصه تاریخ گذاشت و تاریخ را نیز وارد عرصه ای جدید کرد که این تمدن ، تمدن یونان و روم باستان بود .
حاصل سخن :
در خصوص تمدن ایران هخامنشی توجه به نکاتی ضروری است : یکی اینکه تمدن هخامنشی تمدنی خدامحور و لاهوت گرا بود . جالب که بدانیم داریوش یکم در کتیبه بیستون ۶۹ بار نام اهورامزدا را بکار برده است و ۳۴ بار نیز خود را تحت حمایت اهورامزدا دانسته است ( ویکی پدیای فارسی مدخل : دین در دوران هخامنشی ) و از این رو با تمدن تاثیر گذار و محوری بعدی خود ، که یونان و روم باستان باشد ، اختلاف ماهوی و بنیادین داش و ما باید جنگهای ایران و یونان ، در زمان هخامنشی ، را نه جنگ صرف میان دو کشور بلکه جنگ دو فرهنگ و دو جهان بینی و تفسیر از هستی بدانیم ( تفسیر از هستی ِ خداپرستانه و لاهوتی تمدن ایرانی که در واقع مظهر اسم جمالی خدا بود و تفسیر از هستی ِ دنیا پرستانه و ناسوتی یونانی که در واقع مظهر اسم جلالی خدا بود ) . نکته دیگر اینکه تمدن ایران هخامنشی مهمترین وصفش این بود که در برخورد با تمدن های کوچک ، رویی گشاده داشت و می کوشید با مروت و مدارا با تمدن آنان برخورد کند ، و البته در کنار آن ، از دستاوردهای آنان نیز بی هیچ تعصبی بهره گیرد . یکی از این موارد ، نحوه ورود و برخورد کوروش با تمدن بابل است . گیرشمن در این خصوص می گوید : ایرانیان نخستین ملتی هستند که شاهنشاهی ای جهانی ایجاد کردند که روح اغماض -عدالت - که پیش از آن شناخته نبود - در آن حکمفرما بود . " ( گیرشمن ۱۳۸۳ : ۴۰۳ )
به هر روی از دیگر اوصاف ایرانیان و تمدن ایرانی ، توانایی ترکیب نمایی و آمیزش گری و سازش دادن عناصر مختلف و نیز ایرانیزه کردن مسایل مختلف بوده و چه بسا هنوز هم باشد . در واقع آنان تمام آنچه از دیگر تمدن ها می گرفتند در هم ترکیب کرده و روح ایرانی را هم بدان اضافه می کردند و پدیده جدیدی می آفریدند و این از هنرهای استثنایی ایرانیان است .
گیرشمن می گوید : " هخامنشیان نخستین کسانی بودند که وحدت ات ایران را تحقق بخشیدند ، همچنان که آنان نخستین پادشاهانی بودند که وحدت عالم شرقی را ، و به عبارت دیگر ، جهان متمدن را - که عناصر مختلف آن را تحت یک نظارت سیاسی که هیچگاه سابقه نداشت بهم مرتبط ساختند - تامین کردند . ملت ایران که با وجود اختلاف نژادی ، پا به منصه ظهور گذاشت ، از هرج و مرج زبانها و تمدنها فاتح بیرون آمد. ایرانیان نه تنها شاهنشاهی جهانی تاسیس کردند ، بلکه به ایجاد تمدنی جهانی - که منطقه نفوذ آن وسیع بود - موفق آمدند " . ( گیرشمن ، ۱۳۸۳ : ۲۳۴ ) در جایی دیگر نیز امده است " شاهنشاهی هخامنشیان به یک نمونه موفق برای اداره یک دولت جهانی تبدیل گردید و دستاوردهایی نظیر : پادشاهی متمرکز ، سیستم جاده ای و پست مدرن ، زبان رسمی ، خدمات شهروندی و ارتش وسیع و منظم توسط شاهنشاهی های پسین تقلید گردید ... میراث این دولت و رد پایش بر روی تاریخ جهان از قلمروی آن بسیار فراتر رفت و بر روی تاریخ نظامی ، فرهنگی ، اجتماعی و دینی دنیا تاثیر چشم گیری گذاشت " ( ویکی پدیا فارسی . مدخل : شاهنشاهی هخامنشی ) به هر روی با سقوط تمدن ایران هخامنشی عجالتا ملت تمدن ساز ایران سکوت کرده و به محاق رفت و جای خود را به تمدن یونان و روم باستان داد . اما خدا چنین رقم زد که این سکوت و حاشیه نشینی همیشگی نباشد در نتیجه بار دیگر در دوران تمدن اسلام و ایران ، ملت ایران همچون ققنوسی جوان از زیر خاکستر گذشتگان سر برآورد و تمدنی جدید و پیشرفته تر را بنیان گذاشت.
منابع :
۱ _ بکر . کارل ل و فردریک دنکاف ( ۱۳۸۴ ) سرگذشت تمدن . مترجم : علی محمد زهما . تهران : انتشارات علمی و فرهنگی
۲-پواش ، هانری شال ( ۱۳۸۱ ) مقاله " ایران و فلسفه یونان " در کتاب " تاریخ تمدن ایران " نوشته جمعی از ایرانشناسان اروپا . ترجمه دکتر جواد محبی . تهران : انتشارات گوتنبرگ .
۳- دان . راس یی و دیگران ( ۱۳۸۲ ) تاریخ تمدن و فرهنگ جهان ؛ پیوندهای فراسوی زمان و مکان ( جلد ۱ ) . مترجم : عبدالحسین آذرنگ . تهران : انتشارات طرح نو
۴ _ رابرتس . جان موریس ( ۱۳۸۶ ) تاریخ جهان : از آغاز تا پایان قرن بیستم . مترجم : منوچهر شادان . تهران : انتشارات بهجت
۵- گیرشمن ، رومن ( ۱۳۸۳ ) ایران از آغاز تا اسلام . مترجم دکتر محمد معین . تهران : انتشارات معین .
۶_ لوکاس . هنری ( ۱۳۶۹ ) تاریخ تمدن ( جلد اول ) . مترجم : عبدالحسین آذرنگ . تهران : انتشارات کیهان .
۷- مشکور ، محمد جواد ( ۱۳۸۱ ) تاریخ ایران زمین : از روزگار باستان تا انقراض قاجاریه . تهران : انتشارات صفار - اشراقی .
۸_ناس ، جان بایر ( ۱۳۸۶ ) تاریخ جامع ادیان . مترجم علی اصغر حکمت .؛ ویراستار پرویز اتابکی . تهران : شرکت انتشارات علمی و فرهنگی
۹_ ولز . هربرت جرج ( ۱۳۶۵ ) کلیات تاریخ ( جلد اول ) . مترجم : مسعود رجب نیا . تهران : انتشارات سروش
۱۰. ویکی پدیای فارسی مدخل " شاهنشاهی هخامنشی " و مدخل : دین در دوران هخامنشی " .
۱۱_ هگل ، گ . و ( ۱۳۷۹ ) عقل در تاریخ . ترجمه حمید عنایت . تهران : انتشارات شفیعی .
بسمه تعالی
عنوان مقاله :
تمدن یونان و روم باستان ، دومین تمدن تاثیر گذار و دامنه دار تاریخ
نویسنده :
رضا مهریزی
( کارشناس ارشد ایرانشناسی )
تمدن یونان و روم باستان ، دومین تمدن تاثیر گذار و دامنه دار تاریخ است که دیرتر از تمدن ایران هخامنشی پا به ساحت هستی ، که ساحت نزاع و سپس نکاح مظاهر اسمای الهی است ، گذاشت ؛ اینکه نقطه آغاز تمدن یونان و روم باستان را چه زمانی باید دانست منشا اختلاف است اما اینکه نقاط اوج آن تمدن کجاست تقریبا همه همداستان هستند . لذا ما از نقطه افتراق گذشته مبنای کار خود را نقطه اشتراک می گذاریم.
آغاز تمدن یونان باستان :
شروع نقطه اوج تمدن یونان و روم باستان را حرکت آتن به سوی دموکراسی باید دانست .« آتن گذار به دموکراسی کامل را از سال ۵۰۸ پیش از میلاد در دوره فرمانروای روشن اندیشی به نام کلیستنس آغاز کرد . او بر اهمیت مجلس ، که هر ده روز یک بار جلسه داشت افزود . هر مرد آزادی حق داشت در مجلس سخن بگوید و رای دهد . کلیستنس همچنین شورا را تاسیس کرد که گروهی مرکب از پانصد شهروند بود که سالی یک بار به قید قرعه انتخاب می شدند تا قوانین و سیاست های جدید را تدوین کنند . این پیشنهادها سپس به مجلس ارائه می شد تا مورد بحث قرار گیرد . به رای گذاشته شود . سه سرپرست و ده فرمانده نظامی ... سالی یکبار از سوی مجلس انتخاب می شدند تا امور حکومت و فرماندهی سپاه را بر عهده گیرند . آتن گام جسورانه ای برداشته بود . داشت مفاهیم آزادی و خودگردانی را به آزمایش می گذاشت که پیش تر در هیچ کجای دنیا صورت نگرفته بود . آتنیها در لوای نظام دموکراتیک خود چنان توان و اعتماد به نفسی از خود نشان دادند که به زودی آن ها را وارد دوره شکوفایی اقتصادی و فرهنگی کرد . ( ناردو ، ۱۳۸۳ : ۴۴ )
در خصوص دموکراسی آتن آنچه در اینجا قابل ذکر است این است که « زنان ، بردگان و غیر آتنیان قدرت سیاسی نداشتند با این حال از میان حدود ۳۵۰۰۰۰ تن جمعیت کل . نزدیک به ۳۰۰۰۰ تن فرد سالمند در تصمیم گیری های حکومتی شرکت داشتند . این عده برای خدمت در شورا واجد شرایط بودند و در هر گردهمایی شورا حضور داشتند . دموکراسی آتن به مدت تقریبا یک قرن دوام آورد ، در آتن احساسی از جامعه و همکاری ایجاد کرد . شهروندان در حکومت مستقیما شرکت و درباره مسایل عمده روز در شورا بحث و گفتگو می کردند »(دان ، ۱۳۸۲ : ۱۸۸ ).
بنابراین آغاز صعود یونان باستان به ستیغ دموکراسی و چکادی که آن را در زمره تمدن های بزرگ ، تاثیر گذار ، دامنه دار و محوری تاریخ قرار دهد در سال ۵۰۸ پیش از میلاد و با فرمانروایی کلیستنس که دموکراسی کامل را در آتن پایه گذارد شروع می شود و این حدود ۴۰ سال دیرتر از اوج گیری تمدن ایران هخامنشی است (۵۵۰ پیش از میلاد ) می باشد به همین دلیل ما تمدن یونان و روم باستان را دومین تمدن محوری ، تاثیر گذار ، بزرگ و دامنه دار تاریخ می شماریم . البته دلیل دیگر دوام بیشتر تمدن یونان و روم باستان تا سال ۵۲۹ میلادی است ( سالی که آکادمی افلاطون توسط یوستی نیانوس یکم ، بسته شد ) ، در حالیکه تمدن ایران هخامنشی در سال ۳۳۰ پیش از میلاد از پای درآمد .
به هر روی تمدن یونان باستان دوران اوج خود را می گذراند که مواجه با تمدن ایران هخامنشی شد.
رویارویی تمدن ایران هخامنشی و تمدن یونان باستان :
آغاز رویارویی تمدن ایران هخامنشی و تمدن یونان را باید در زمان داریوش دانست .
داریوش ابتدا شهرهای یونانی نشین آسیای صغیر را فتح کرد و سپس در سال ۵۱۲ پیش از میلاد با روانه کردن سپاهش به ساحل شمالی دریای اژه و گذشتن از تنگه داردانل هلسپونت ، مرحله اول فتح اروپا را به اجرا درآورد اما دیگر کاری از پیش نبرد تا اینکه در سال ۴۹۹ پیش از میلاد شهرهای یونانی نشین سر به شورش برداشتند و فرمانروایان ایرانی خود را کشتند یا اخراج کردند . داریوش از این عمل یونانیان به خشم آمد و برای سرکوب شورشیان عازم مناطق غربی آسیای صغیر شد . داریوش تا سال ۴۹۲ پیش از میلاد شهرهای یونانی نشین آسیای صغیر را سرکوب کرد و آنگاه متوجه یونان شد . اما در نبرد ماراتن که نبرد نهایی که میان سپاه داریوش و یونانیان بود ایرانیان شکست سنگینی خوردند . شکست ماراتن شکست بزرگی بود که حتی جانشینان داریوش نیز علیرغم برخی موفقیتها نیز نتوانستند آن را جبران کنند .
شکست ایران یونان را از فشار خارجی نجات داد و موجب استحکام قدرت داخلی یونانیان نیز شد . اما آتنیان که از قدرت ایرانیان برحذر بودند در سال ۴۷۷ پیش از میلاد به همراهی دیگر دولتشهرهای یونان در جزیره دلوس گرد هم آمدند و اتحادیه دلوسی را تاسیس کردند که هدف آن حفاظت از یونان در برابر تهاجم آینده ایران بود .
عصر طلایی یونان یا عصر پریکلس :
در سال ۴۶۰ پیش از میلاد پریکلس در آتن قدرت را به دست گرفت و دوران طلایی تمدن یونان آغاز می شود .
پریکلس بنا به نقل هنری لوکاس در تاریخ تمدن خودش « بزرگترین پشتیبان فرهنگ والایی شد که تا آنوقت در یونان آفریده شده بود . تاریخنگاران دوره فرمانروایی او را بحق عصر پریکلسی نامیده اند . عصر پریکلس عهد سوفوکلس ، ائوریپیدوس ، فیدیاس و توکودیدس و نیز دوره مجد سیاسی و اقتصادی آتن بود . » ( لوکاس ، ۱۳۶۹ : ۱۹۷ )
ظهور سقراط :
در اواخر عصر پریکلس یا عصر طلایی یونان است که شخصیتی بی نظیر یا کم نظیر مانند سقراط ظهور می کند سقراط که از اساطین حکمت و دانایی است هیچ نوشته ای از خود بر جا نگذاشت . آنچه از زندگی و عقاید او در دست است از طریق نوشته های شاگردان اوست ،
گزنفون از شاگردانش درباره او می گوید :« هر زمان که درباره خرد آدمی و شرافت خلق و سرشت وی می اندیشم می بینم که از یاد بردن سقراط هرگز در حدود توانایی من نیست و چون او را به یاد می آورم از ستایش وی خودداری نمی توانم کرد و اگر در میان جویندگان فضیلت کسی راهنمایی کامل تر از سقراط یافته باشد من آنکس را شایسته آن می دانم که سعادتمندترین مردمان خوانده شود » ( به نقل از دورانت ، ۱۳۷۶ : ۴۱۷ )
البته پس از سقراط شاگردش افلاطون و شاگرد شاگردش ارسطو ظهور کردند که از قدرت فکری بی نظیری برخوردار بودند و اندیشه هایی تولید کردند که تا صدها سال تمام بشر بر سر سفره اندیشه های ایشان مهمان بودند .« روش جدلی سقراط که خود آن را از زنون اخذ کرده بود پس از وی به افلاطون و از افلاطون به ازسطو رسید و ارسطو منطق کامل خویش را که نوزده قرن بدون تغییر بر جای بود از آن پدید آورد » ( دورانت ، ۱۳۷۶ : ۴۱۷ ) .
افلاطون از چنان قدرت فکری برخوردار است که یکی از فیلسوفان معاصر غربی کل تاریخ فلسفه غرب را حاشیه فلسفه افلاطون می داند و ارسطو نیز اسطوره خردمندی است . البته باید توجه داشت که ارزش کار این سه فیلسوف و در حقیقت همه دانشمندان و اندیشمندان و سخنوران یونان باستان « در نتیجه کارشان نیست بلکه در هدف و آهنگی است که در نظر گرفته بودند . همچنین ارزش راستین کار ایشان نه به پاسخ هایی است که به پرسش ها دادند بلکه به جرات و دلیری ایشان بود در طرح پرسش » ( ولز ، ۱۳۶۵ : ۴۲۳ ) . مهم ترین شاخصه اندیشمندان یونانی در قدرت و جرات پرسشگریشان است از هستی یا کاسموس و این آن چیزی است که ما آن را وجود محوری یا موتور محرک تمدن یونان و روم باستان می دانیم .
نکته ای که در اینجا قابل ذکر است این است که افلاطون و نیز دو تن از متفکران پیش از او یعنی هراکلیتوس و امپدوکلس در تفکرات خود متاثر از اندیشه های ایرانی می باشند و این هم یکی از دلایلی است که ما تمدن یونان را بعد از تمدن ایران رده بندی می کنیم .
دیار فلسفه و تئاتر :
به هر روی در آتن دوچیز وجود داشت که باقی امور تحت الشعاع آنها بودند یکی فلسفه و دیگری تئاتر . این دو امر تا حدی موثر هستند که ژاکلین دو رمه ای یونان شناس برجسته فرانسوی معتقد است : « در یونان قرن پنجم قبل از میلاد تئاتر و فلسفه در حکم شاهرگی بود که خون را به قلب آتن می رساند و قلب می تپید و مردم با ضربان آن می زسیتند – با چشم باز ». ( دهقان ، ۱۳۸۵ : ۶۲ ) .
در قرن پنجم قبل از میلاد « تئاتر یکی از مهم ترین مراکز تجمع شهر آتن گردید . هر زمان در تئاتر بزرگ شهر نمایشنامه ای اجرا می شد . تقریبا تمام مردم شهر به تماشای آن می رفتند . کنکور بزرگ سالانه برای تعیین بهترین نمایشنامه نویس ، یکی از مهمترین وقایع شهر بود . یک اصل مهم این دوران را از ادوار دیگر تاریخ بشر متمایز ساخته بود و آنهم جایگاه والای فیلسوف و نمایش نامه نویس بود » ( دهقان ، ۱۳۸۵ :۶۱ ) .
دین یونانیان :
اما در خصوص دین یونانیان باید توجه داشت که « یونانیان هیچ مجموعه روشنی از اصول اعتقادی مذهبی و سیاسی نداشتند . آنها همچنین فاقد طبقهای به نام روحانیون بودند که در امور مذهبی متخصص باشند ( کشیشان و غیب گویانشان وظائف محدودتری به عهده داشتند ) در نظام اجتماعی آنان هیچ گونه کلیسایی وجود نداشت که معتقدانی با سازمانی بر روال شرکت های تجاری داشته باشند . « انچه یونانیان داشتند آمیزه ای بود از اساطیر ، منطبعات ذهنی و خرافات » ( رابرتس ، ۱۳۸۶ : ۲۰۹ )
در واقع دین یونانیان بیشتر ، پرستش مظاهر قوای طبیعت بود که آن را از اجداد آریایی خود به ارث برده بودند . نکته جالب درباره خدایان یونانیان این است که « خیلی انسانی هستند . زئوس پادشاه خدایان بعضی اوقات شخصیت وحشتناکی پیدا می کند و موجب ایجاد رعد و برق و طوفان می شود و گاهی هم مانند نجیب زاده میانسالی یونانی رفتار می تماید که گویی اکنون دیگر کار تعقیب دختران شهر را کنار گذاشته است { همچنین } آفرودیت ، الهه عشق و حاصلخیزی خیلی زن است با همان ادا و اطوار زنانه و خواستن ها و نخواستن هایش . خدایان یونان خود را از امور مرتبط با مردمشان کنار نمی کشند و وقتی در این امور مداخله می کنند احساسات انسانی بسیار زیادی از خود بروز می دهند » ( رابرتس ، ۱۳۸۶ : ۲۱۰ ).
اساطیر یونانی :
اساطیر یونانی در زمره جذاب ترین و جالب ترین اساطیر جهان است . زمین ( گاییا ) با آسمان ( اورانوس ) ازدواج می کند و از ازدواج آنها فرزندان زیادی به دنیا می آیند. آخرین آنها کرونوس ( زمان ) بود که پدرش اورانوس را از تخت به تحت کشیده و بجای وی سلطنت می کند . کرونوس از خواهرش که همسرش هم بود و ریا نام داشته ، صاحب فرزندانی می شود که زئوس از جمله آنها بود " زئوس موفق شد ، پدر خود را از حکومت محروم سازد و خود حاکم آسمان ها گردد ... او تجسم آسمان نورانی و عقل کل بود " ( غفاری فرد ، ۱۴۰۰ : ۳۵ ) . مقر خدایان دوازدهگانه که زئوس در راس آنها قرار دارد کوه المپ است و نامهای یونانی و لاتینی آنها عبارت است از : " زئوس = ژوپیتر . هرا = ژوئن. آتنه = مینروا . آرتمیس = دیان . آفرودیت= ونوس . دمتر = سرس . آپولون = فبوس . هرمس = مرکوری. آرس = مارس . هفاییستوس = وولکن . پوزییدون = نپتون . هستیا = وستیا " ( غفاری فرد ، ۱۴۰۰ : ۳۶ ) . باید توجه داشت خدایان در اساطیر یونانی بر عکس اساطیر مثلا ایرانی یک سر خوب و سفید و یا یک سر بد و سیاه نیستند ، بلکه خاکستری هستند ؛ یعنی اینکه : خدایان بعضا دست به کارهای بد و ناپسند نیز می زنند . علاوه بر این ، اساطیر یونانی دارای داستان ها و سر گذشت ها و اتفاقات و حوادث جالبی برای خدایان هستند ؛ که این دو امر اساطیر یونانی را متشخص و متمایز می سازد .
جنگ های پلوپونزی و پایان شکوه یونان :
از سال ۴۳۱ تا ۴۰۴ ق . م برای حدود ربع قرن ، کشمکش بزرگی در سراسر جهان یونان به وقوع پیوست . این کشمکش ها را جنگ های پلوپونزی نام نهادند.
« زیرا یک طرف جنگ را – پیمانی مرکب از دولت های پلوپونز به رهبری اسپارت ها تشکیل می داد که به مقابله با آتنیان برخاسته بودند. زمانی بود که تقریبا تمام کشورهای یونانی درگیر این جنگ بودند » ( رابرتس ، ۱۳۸۶ : ۲۳۲ ) یک علت اساسی جنگهای پلوپونزی بی اعتمادی عمیق اسپارت نسبت به آتن بود جنگ های پلوپونزی سرانجام با شکست آتن به فرجام رسید « آتنی ها که از پا افتاده ، ثروتشان ته کشیده و خط تدارکاتیشان قطع شده بود در سال ۴۰۴ تسلیم شدند . اسپارتی های پیروز دیوارهای طویل را خراب کردند ، دموکراسی آتن را ملغی ساختند و یک حکومت الیگارشی را جایگزین آن کردند . عصر شکوهمند اما کوتاه امپراطوری و عظمت فرهنگی آتن به سر رسید » ( ناردو ، ۱۳۸۶ : ۱۰۰ )
بعد از جنگ های پلوپونزی تمدن یونان رو به خاموشی میرود تا سال ۳۵۹ قبل از میلاد که مقدونیه به رهبری فیلیپ بر می خیزد . این قدرت یابی مقدونیه با به سلطنت رسیدن پسر فیلیپ یعنی اسکندر وارد عرصه جدیدی می شود که به فتح تمام جهان پونانی و نیز فتح تمام قلمرو ایرانیان هخامنشی و نابودی تمدن ایران هخامنشی در سال ۳۳۰ قبل از میلاد منجر می شود اسکندر بر تمامی قلمرو هخامنشیان مستولی می شود البته پس از مرگش سردارانش وارث او می شوند و عصری که در تاریخ با عنوان عصر یونانی مآبی نام می برند شروع می شود که البته در طی چند قرن زوال دولت آنان نیز آغاز می شود : « پادشاهی مقدونی ، شامل آتن و دیگر دولتشهرهای جنوب یونان ، در سال ۱۴۶ پیش از میلاد به دست رومیان افتاد . پادشاهی سلوکیان بیش تر دوام آورد اما آن نیز شکست خورد و در سال ۶۴ به یک ایالت رومی تبدیل شد . تنها پادشاهی بطالسه باقی ماند . در سال ۳۱ ، رومی ها کلئوپاترا ، آخرین بطالسی و مارک آنتونی ، معشوق رومی او را در یک نبرد بزرگ دریایی در ساحل غربی یونان شکست دادند . پس از آن آنتونی و کلئوپاترا خودکشی کردند در سال بعد { ۳۰ پیش از میلاد } روم مصر را به امپراطوری خود ضمیمه ساخت » ( ناردو ، ۱۳۸۶ : ۱۲۶ ) .
پس از ضمیمه شدن یونان به روم ، امپراطوری یونانیان به پایان رسید ولی فرهنگ و تمدن یونان باستان به حیات خود و البته با تاثیر پذیری از فرهنگ رومی ادامه داد . فرهنگ یونانی و رومی شباهت های بسیار زیادی به یکدیگر دارند ( البته فرهنگ رومی عمل گرا تر و کم عمق تر از فرهنگ یونانی است ) ، همین امر موجب شده ما آنها را با کمی اغماض یک تمدن بیانگاریم .
سخن پایانی :
تمدنی که ما آن را تمدن یونان و روم باستان می دانیم ، این وضعیت را تا سال ۴۷۶ پس از میلاد تحت سلطه امپراطوری روم و از سال ۴۷۶ تا سال ۵۲۹ میلادی تحت سلطه امپراطوری روم شرقی ادامه داد و سرانجام در سال ۵۲۹ میلادی که یوستی نیانوس یکم امپراطور روم شرقی که معتقد بود فرایند آموزش باید تنها در دست مسیحیان باشد، آکادمی نوافلاطونیان را در آتن بست و فلاسفه ساکن در آن را مجبور به مهاجرت به ایران و پناهنده شدن به دربار خسرو انوشیروان کرد ، به پایان رسید . اما باید توجه داشت محققانی بر آن هستند که " آنچه امروزه به نام تمدن فراگیر ، جهان گستر و غالب می شناسیم در تداوم مسیر تمدن یونانی است ... اکنون در اجزای تمدن حاکم بر این جهان ، جزوی را نمی توان یافت که عنصری یونانی در ان نباشد . این نظر تا چه حد درست یا نادرست است بدین است ، پرسشی است که در بررسی دقیق تمدن یونانی باید آزمود، اما چه درست باشد چه نادرست ، هیچ یک از تمدن شناسان در این نکته تردید نکرده اند که تمدن یونانی یکی از شگفتی های سراسر تاریخ بشر است " ( آذرنگ ، ۱۳۹۰ : ۱۴۷ ).
در هر حال بدین ترتیب است که تمدنی که ما آن را تمدن یونان و روم باستان می دانیم و آن را دومین تمدن بزرگ و محوری تاریخ و مظهر اسم جلالی ابتدایی خدا ، که بیشتر در پی ایجاد نمایی در اقلیم برون گوهر است، ، می شماریم در قرن ششم میلادی جای خود را به تمدن اسلام و ایران که سومین تمدن بزرگ و محوری و تاثیرگذار و دامنه دار تاریخ است داد.
منابع :
۱-آذرنگ ، عبدالحسین ( ۱۳۹۰ ) تاریخ تمدن . تهران : نشر کتابدار .
۲-دان ، راس ئی ( ۱۳۸۲ ) تاریخ تمدن و فرهنگ جهان پیوندهای فراسوی زمان و مکان جلد ۱ ترجمه عبدالحسین آذرنگ . تهران : انتشارات طرح نو .
۳-دهقان ، هما ( ۱۳۸۵ ) گفت و گو با ژاکلین دو رمه ای یونان شناس برجسته فرانسوی . تهران : انتشارات کتاب روشن .
۴-دورانت ، ویل ( ۱۳۷۶ ) تاریخ تمدن یونان باستان . ترجمه امیر حسین آریان پور و دیگران . تهران : انتشارات علمی و فرهنگی .
۵-رابرتس ، جان موریس ( ۱۳۸۶ ) تاریخ تحلیلی جهان از آغاز تا پایان قرن بیستم . ترجمه منوچهر شادان . تهران : انتشارات بهجت .
۶-غفاری فرد ، عباسقلی ( ۱۴۰۰ ) تاریخ اروپا : از آغاز تا پایان قرن بیستم . تهران : انتشارات اطلاعات .
۷-لوکاس ، هنری ( ۱۳۶۹ ) تاریخ تمدن جلد اول . ترجمه عبدالحسین آذرنگ . تهران : انتشارات کیهان .
۸- ناردو ، دان ( ۱۳۸۶ ) یونان باستان . ترجمه مهدی حقیقت خواه . تهران : انتشارات ققنوس
۹-ولز ، جرج هربرت ( ۱۳۶۵) کلیات تاریخ جلد اول . با تجدید نظر ریموند پوستگیت . ترجمه مسعود رجب نیا . تهران : انتشارات سروش .
بسمه تعالی
عنوان مقاله :
تمدن اسلام و ایران ؛ سومین تمدن تاثیر گذار و دامنه دار تاریخ
نویسنده :
رضا مهریزی
( کارشناس الهیات اسلامی و کارشناس ارشد ایرانشناسی )
در طول تاریخ بشر تمدن های بسیاری ظهور کردند ، شکوفا شدند ، افول کردند و جایگاه خود را به تمدنی دیگر سپردند. اما در میان آنها ، تمدن هایی بودند که در چهار راه تمدن ها قرار داشتند و لذا تاثیر گذار تر و دامنه دار تر بودند که به باور ما تمدن اسلام و ایران یکی از آنهاست. (تمدن های تاثیر گذار و دامنه دار تاریخ بشر ، به ترتیب زمانی عبارتند از : تمدن ایران هخامنشی که مظهر اسم جمالی ابتدایی خداست ، تمدن یونان و روم باستان که مظهر اسم جلالی ابتدایی خداست ، تمدن اسلام و ایران که مظهر اسم جمالی پیشرفته خداست ، تمدن غرب مدرن که مظهر اسم جلالی پیشرفته خداست ) .
در این مقاله می کوشیم تاملی کنیم تازه ، در باب تمدن اسلام و ایران.
در ابتدا به تعریف تمدن از دیدگاه اندیشمندان نظری افکنده و سپس به سراغ بحث اصلی خود می رویم.
تایلر تمدن را اینگونه تعریف میکند: « فرهنگ یا تمدن، مفهوم گستردهای دارد که شامل علم و دانش، اعتقادات، هنر، اخلاقیّات، قانون، رسوم، و بسیاری از تواناییها و عاداتی میشود که هر انسان به عنوان عضوی از جامعه آنها را داراست». ( به نقل از قانع، ۱۳۲:۱۳۷۹)
آرنولدتوین بی ، تمدن را اینگونه تعریف میکند:« تلاش برای آفریدن جامعهای که کل بشریت بتوانند با همْنوایی در کنار یکدیگر و به منزله اعضایی از یک خانواده کامل و جامع در درون آن زندگی کنند» . ( توینبی، ۴۸:۱۳۷۶)
تعریف دیگری که از تمدن وجود دارد، از آن فوکوتساوا یوکیچی دانشمند ژاپنی است، از نظر یوکیچی تمدن« دو وجه معنوی و مادی دارد که اولی را روح درونی و دومی را شکلهای بیرونی تمدن مینامد، دستیابی به تمدن نیازمند آن است که وجه نخست یعنی روح تمدن از اولویت برخوردارشود». ( یوکیچی، ۱۱:۱۳۷۹)
دکتر علی شریعتی متفکر ایرانی " تمدن" را اینگونه تعریف میکند: « تمدن عبارت است از مجموعه ساختهها و اندوختههای فراهمآمده از گذشته یا از دیگران(مادی و معنوی) که جامعه بشری میسازد». ( شریعتی ، ۱۳۷۸ : ۱۱)
در بالا تعاریفی که شماری از اندیشوران از تمدن ارائه دادند را نقل کردیم ، بهتر است اینجا تعریفی تازه از تمدن ، عرضه داریم :
«تمدن عبارت است از تفسیر خاصی که یک جماعت انسانی از هستی دارد و برپایه آن تفسیر و یا در خدمت آن تفسیر، تدبیر کرده و سپس دست به تغییر در هستی میزند و نیز پس از ایجاد تغییر، متناسب با آن تغییر ، دوباره تدبیر کرده و دست به تنظیم و تصحیح تفسیرِ پیشین از هستی میزند، که همه اینها در راستای تحقق هستی و چیستی آن جماعت است».
از آن جا که مرحله اول تغییر در هستی همان ساکنشدن در یک سرزمین و کشاورزی کردن است میتوان گفت ظاهر تمدنها در شهرها تبلور مییابد.
به هر روی درباب تمدن اسلام و ایران که سومین تمدن تاثیر گذار و دامنه دار تاریخ بشر ( تاریخ تمدن بشر را می توان خدای نامه نیز نامید زیرا تاریخ مظهر ظهور حرکت تکاملیِ تعارضی - تناکحی اسما جمالی و اسما جلالی خدا و پیش رفتن به سوی اسم اعظم خدا و مظهر آن در تاریخ یعنی تمدن کامل یا تمدن اشراق است ).
باید گفت تمهیدات این تمدن ، در ایران بنیان گذاشته شد . که البته مهمترین ِ این تمهیدات نیز در عهد خسروی اول مهیا گشت.
خسرو انوشیروان که یکی از بزرگترین حاکمان تاریخ ایران است ، در درازنای حکومت بلندش به اصلاحاتی دست زد تا اوضاع کشور را سامان بخشد که از آن جمله است : اصلاح نظام کشورداری ، اصلاح امور نظامی ، گسترش کمی و کیفی دانشگاه جندی شاپور به عنوان بزرگترین مرکز علمی جهان در آن زمان و توجه کم نظیر به علم و دانش ، به طوری که هنگامی که آکادمی افلاطون در روم بسته شد فیلسوفان آن به ایران و درگاه انوشیروان پناه آوردند . همچنین انجام اصلاحات در نظام مالیاتی و پولی و....
البته اصلاحات انوشیروان اقدامات مفیدی بود ولی از آنجا که در چارچوب تفسیر از هستی زرتشتی که دیگر کارایی ، پویایی و قانع کنندگیش را از دست داده بود صورت بست ، نتوانست مشکل گشا باشد ( چرا که تفسیر از هستی رکن بنیادین یک تمدن است و اگر آن قانع کنندگیش را از دست داده باشد دیگر هیچ اصلاح و اقدامی ، مثمر ثمر نخواهد بود ) فی الجمله نظام ساسانی به دلیل همین فرسودگی ِ تلقی از هستی اش کمتر از صد سال پس از انوشیروان فروپاشید .
علت آنکه ما ایران عهد انوشیروان را ( یعنی اواسط قرن ۶ میلادی ) تمهید تمدن اسلام و ایران می دانیم این است که در دوران شکوفایی تمدن اسلامی از بسیاری از دستاوردهای این دوره ، استفاده و تقلید شد .
با ظهور حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (صلوات الله علیه) و نزول کلام الله مجید ، تاریخ جهان وارد عرصه ای جدید می شود و قلمرویی جدیدی در برابر انسانیت گشوده می شود . پیامبر مکرم اسلام (ص) در زمان خود موفق به نزول وحی و ارائه تفسیر تازه و باور پذیر از هستی شد .
پس از رحلت پیامبر عظیم الشان اسلام (ص) کار ایشان پی گرفته شد و اسلام در عهد خلیفه دوم از نظر وسعت جغرافیایی به فتوحات زیادی دست یافت . مهمترین این فتوحات فتح ایران بود که اعراب از آن به عنوان " فتح الفتوح " یاد کردند .
از رحلت رسول گرامی اسلام تا انتهای دوران بنی امیه گرچه از نظر فتوحات ، مسلمین تقریبا به نهایت کار خود رسیدند و زان پس دیگر بر وسعت جغرافیایی اسلام افزوده نشد اما اسلام هنوز یک امپراطوری و پادشاهی محسوب می شد نه یک تمدن ، چرا که یک تمدن تمام عیار باید برخوردار از علم و اندیشه و هنر و فرهنگ ، یا همان تغییر در هستی ، باشد .
با ظهور عباسیان و انقراض بنی امیه که با حمایت ایرانیان و به ویژه خراسانیان ، صورت بست . اوضاع تا حدودی عوض شد . « با زوال امویان ، زمام حکومت از دست اعراب بیرون آمد و به دست طرفداران بنی عباس یعنی ایرانیان افتاد و ایجاد بغداد نیز این تحول را نشان دار کرد. زبان کشور هنوز عربی بود اما ادبیات و رسوم زندگانی همه تحت تاثیر این تحول قرار گرفت و تمدن تازه ای آغاز شد . جنگ زاب { جنگی که به شکست و انقراض بنی امیه منجر شد } نقطه مقابل جنگ قادسیه بود و ایرانیان قدرتی را که در آنجا باخته بودند در اینجا به دست آوردند »( فیاض ، ۱۳۷۸ : ۱۷۵ ) . .
انتخاب بغداد به عنوان پایتخت خلافت اسلامی که در نزدیکی تیسفون ، پایتخت ششصد ساله ایران و تا حدودی نزدیک دانشگاه جندی شاپور در خوزستان قرار داشت ، از دیگر نشانه های جدی شدن حضور اندیشه ایرانی در این دوران است ( جالب اینکه نام بغداد نیز ایرانی است ، بغ : خدا و داد : داده شده و عطا شده ، به معنای آنچه خدا داده است ، و همچنین منصور عباسی برای طراحی این شهر از دو طرح استفاده کرد.یکی از آن نوبخت معمار ایرانی و دیگری از آن ماشاءالله از اهالی خراسان ). علاوه بر این حضور پررنگ خاندانهای ایرانی ، مثل نوبختیان و برمکیان ، در دربار عباسی ؛ ( که نقشی شبیه به خاندان مدیچی در تمدن غرب مدرن داشتند ) تاثیرات خود را بعدها کاملا آشکار ساخت و مقدمه ای بر تاسیس تمدن اسلام و ایران شد . تمدنی که صورت آن اسلامی و ماده آن ایرانی بود.
منظور از صورت اسلامی و ماده ایرانی این است که درست است که اساس و روح تمدن اسلام و ایران ، دین اسلام و وحی بلند و عظیم قرآنی بود اما این ایرانیان بودند که با همت و تلاش فکری و فرهنگی خود توانستند اندیشه های بلند اسلامی را از اجمال به تفصیل درآورند و بر قامت آن جامه تحقق بپوشند. در این خصوص برتراندراسل در کتاب " تاریخ فلسفه غرب " ( ترجمه نجف دریابندری ) در کتاب دوم ( فلسفه قرون وسطی ) در فصل دهم ( فرهنگ و فلسفه اسلامی ) چنین می نویسد : " ایرانیان بر عکس از قدیمی ترین روزگاران مردمی عمیقا متدین و قویا متفکر بوده اند . این مردم پس از آنکه اسلام آوردند ، از اسلام چیزی ساختند بسیار جالب تر و دینی تر و فلسفی تر از آنچه به تصور پیغمبر و آل او درآمده بود " . البته ما با حدت و شدت برتراندراسل در این خصوص موافق نیستیم اما به هر حال نمی توان نقش ایرانیان را در بسط و تفصیل دین اسلام منکر شد ؛ یکی از شواهد این مدعا هم ، کثرت دانشمندان و فقیهان و مفسران و قاریان و... ایرانی می باشد ، این کثرت به حدی است که حتی خود اعراب هم که بسا دل خوشی از ایرانیان ندارند و مایلند که نقش ایشان را کتمان کنند یا کم نشان دهند بدان معترفند . ابن خلدون در مقدمه معروف خودش در فصلی با عنوان " در اینکه بیشتر دانشوران اسلام از ایرانیان اند " چنین می نگارد : « پس علوم هم از آیین شهریان به شمار می رفت و عرب از آنها و بازار رایج آنها دور بود و در آن عهد مردم شهری عبارت از عجمان ( ایرانیان ) یا کسانی مشابه و نظایر آنان بودند از قبیل موالی و اهالی شهرهای بزرگی که در آن روزگار در تمدن و کیفیات آن مانند : صنایع و پیشه ها از ایرانیان تبعیت می کردند ، چه ایرانیان به علت تمدن راسخی که از آغاز تشکیل دولت فارس داشته اند بر این امر استوارتر و تواناتر بودند ، چنانکه صاحب صناعت نحو ، سیبویه و پس از او فارسی و به دنبال آنان زجاج بود و همه آنان از لحاظ نژاد ایرانی به شمار می رفتند ، لیکن تربیت آنان در محیط زبان عربی بود و آنان زبان را در مهد تربیت آمیزش با عرب آموختند و آن را به صورت قوانین وفنی درآوردند که آیندگان از آن بهره مند شوند . همچنین بیشتر دانندگان حدیث که آنها را برای اهل اسلام حفظ کرده بودند ایرانی بودند یا از لحاظ زبان و مهد تربیت ایرانی به شمار می رفتند { زیرا فنون در عراق و نواحی نزدیک آن توسعه یافته بود } و همه عالمان اصول فقه چنانکه می دانی و هم کلیه علمای علم کلام و همچنین بیشتر مفسران ایرانی بودند و بجز ایرانیان کسی به حفظ و تدوین علم قیام نکرد و از این رو مصداق گفتار پیامبر (ص) پدید آمد که فرمود : اگر دانش بر گردن آسمان درآویزد قومی از مردم فارس بدان نایل می آیند و آن را به دست می آورند » ( ابن خلدون ، ۱۳۸۸ : ۱۱۵۰ ) .
البته علاوه بر این رشته هایی که ابن خلدون نام برد باید بدانیم در فلسفه اسلامی هم ، اکثر فیلسوفان صاحب مکتب ایرانی بودند ( ابن سینا پایه گذار فلسفه مشاء ، سهروردی پایه گذار فلسفه اشراق و ملاصدرا پایه گذار حکمت متعالیه ) . و نیز شایان توجه است که تمامی شش کتاب اصلی حدیثی اهل سنت یا صحاح سته و تمامی کتب اربعه شیعه را ایرانیان نوشتند . ( چیزی که بسا ذکرش در اینجا جالب باشد اینکه خود ابن خلدون با وجود اینکه ایرانی نبوده است بر اساس تحقیقات محققی عرب با نام محمود اسماعیل در کتاب " نهایه اسطوره، نظریات ابن خلدون مقتبس من اخوان الصفاء " ، بخش مشبعی از افکار خویش را از جماعت ایرانی اخوان الصفا اخذ کرده است ؛ این سخن به نقل از مدخل ابن خلدون در ویکی پدیا فارسی گفته می آید ).
جرجی زیدان ، مورخ معاصر عرب ، هم در خصوص اینکه اکثر دانشمندان اسلامی ، ایرانی بودند ؛ در کتاب تاریخ تمدن اسلام خود ، چنین می گوید : « همین که زبان عرب رو به فساد گذارد و قرائت ها مختلف شد خلفا به جمع آوری و تدوین قرآن برخاستند و بیشتر کسانی که با این عملیات همراه شدند ملل غیر عرب ( موالی ) بخصوص ایرانیان بودند که در آن روز تمدن و فرهنگ مهمی داشتند و عربها هم این را می دانستند و این از احادیث نبوی است که می فرماید : اگر دانش به آسمان آویخته باشد مردمی از ایران به آن دست می یابند . ... چنانکه گفتیم بیشتر مفسران و دانشمندان مانند وهبه بن منبه ، از راویان با سابقه اسلام و مفسران نامی ، از نژاد و تبار ایرانیان بوده است » . ( زیدان ، ۱۳۸۶ : ۴۴۷ ) .
البته ابن خلدون و جرجی زیدان به نام دانشمندان زیادی اشاره نکرده است لذا ما در زیر نام تعدادی از دانشمندان برجسته ایرانی در تمدن اسلامی را به نقل از مقاله " سهم دانشمندان ایرانی در تمدن اسلامی " نگاشته محمد جواد شریعت که در " یادنامه شیخ طوسی " انتشار یافت ، با اندکی تغییر و تلخیص ، ذکر می کنیم :
در علم قرائت : نافع بن عبدالرحمن بن ابی نُعیم (یا ابی رویم) (م ۱۶۹)، عبدالله بن عامر (م ۱۱۸)، عاصم بن ابی النّجود معروف به ابن ابی النّجود (م ۱۵۴)، عبدالله بن کثیر (م ۱۲۰)، ابو عمرو بن العلاء (م ۱۴۵) حمزة بن حبیب (م۱۵۴ یا ۱۵۸)، و ابوالحسن علی بن حمزة الکسائی (م ۱۸۹)
در علم تفسیر : محمد بن جریر طبری (قرن سوم)، عبدالسلام قزوینی (قرن چهارم)، ابوعلی سینا (قرن چهارم)، ابو زید بلخی (قرن چهارم) ابوبکر احمد بن حسین بیهقی (م ۴۵۸)، ابوالحسن علی بن محمد کیاهراسی طبری (م۵۰۴) قطب الدین راوندی (م ۵۷۳)، ابو الفتح محمد بن عبدالکریم شهرستانی (م ۵۴۸)، امام ابوعبدالله فخر الدین محمد بن عمر رازی معروف به امام فخر رازی (م۶۰۶)، ابوالقاسم محمود بن عمر زمخشری خوارزمی (م ۵۳۸)، ابوعبدالرحمن محمد بن حسین سلمی نیشابوری (م۴۱۲)، ابوالقاسم عبدالکریم قشیری نیشابوری استوائی (م۴۶۵)، حجة الاسلام ابوحامد محمد غزالی طوسی (م ۵۰۵)، رشید الدین ابوالفضل میبدی (در سال ۵۲۰ تفسیر خود را نوشت)...، ابو محمد روزبهان بن ابو نصر شیرازی دیلمی (۵۲۲-۶۰۶) ابن شهر آشوب (۵۸۳)، شیخ الطائفه ابو جعفر محمد بن حسن طوسی (۳۸۵-۴۶۰)، ابن ادریس حلی از نوادگان دختری شیخ طوسی (۵۷۸)، ابو الفتوح جمال الدین حسین بن علی بن محمد رازی (متوفی در حدود ۵۲۲)، ابو علی فضل بن حسن بن فضل طبرسی (۵۴۸)
درعلم حدیث : ابن المبارک (م ۱۸۱)، در خراسان عبیدالله بن موسی الکوفی (قرن دوم)، مسدد بن مسرهد بصری (قرن دوم)، امام محمد بن اسماعیل بخاری (م ۲۵۶)، ابوالحسن مسلم بن الحجاج نیشابوری (م۲۶۱)، ابن ماجه ابوعبدالله محمد بن یزید القزوینی (۲۰۹-۲۷۳)، ابی داود (م۲۷۵)، ترمذی (۲۷۹)، نسائی (م۳۰۳)، ابو حاتم محمد بن حبان سمرقندی (م ۳۵۴)، ابویعقوب السرخسی (م۴۲۹ ابو منصور احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی، قرن ششم ابو جعفر محمد بن یعقوب کلینی (م ۳۲۹)، ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن ، بابویه قمی (م ۳۸۱) و محمد بن حسن طوسی معروف به شیخ طوسی (۳۸۵-۴۶۰).
در علم فقه : پیشوای اهل رأی ابو حنیفه نعمان بن ثابت (۸۰-۱۵۰)، مالک بن انس که بعضی او را از موالی دانسته اند (۹۷-۱۷۹)، احمد بن محمد بن حنبل (۱۶۴-۲۴۱)، ابو سلیمان داود بن علی بن داود اصفهانی (م۲۷۰)، ابوجعفر محمد بن جریر الطبری (۲۲۴-۳۱۰)، ابوعبدالله البرقی القمی از اصحاب امام ابوالحسن علی الرضا (م ۲۰۲)، حسن بن سعید اهوازی و حسین بن سعید اهوازی. وعبدالغافربن عبدالرحمن الدینوری، محمد بن علی قفَّال چاچی (م ۳۶۵) ابوعلی حسن بن قاسم طبری (م ۳۰۵)، احمدبن عمر بن سریج (م ۳۰۶)، ابو اسحق مروزی (م ۳۴۰)، ابو الحسن علی بن محمد الماوردی (۴۵۰)، عبدالله بن داود سجستانی (م ۳۱۶)، شمس الائمه محمد بن احمد سرخسی (۴۸۳)،سیف الدین ابوالحسن علی بن ابی بکر الامدی (م ۶۳۱)، شیخ الطائفه محمد بن حسن طوسی (۳۸۵ ـ ۴۶۰).
در علم کلام : ابوحامد اسفراینی (م ۴۰۶)، ابوبکر محمد بن الطیب الباقلانی (م ۴۰۳)، ابوبکر ابن فورک اصفهانی( م ۴۰۶)، ابوعلی محمد بن عبدالوهاب جبائی (م ۳۰۳) و پسرش ابوهاشم جبائی (۴۲۹)، ابوزید احمد بن سهل البلخی (م ۳۲۲)، ابوالقاسم عبدالله بن احمد الکعبی البلخی (م ۳۱۹)، قاضی عبدالجبار قاضی القضاة ری (۴۱۵)، ابومنصور ماتریدی (م ۳۳۳)، شیخ طوسی (۳۸۵ ـ ۴۶۰)، ابوالقاسم حسین بن محمد اصفهانی معروف به راغب (م ۵۰۲)، نصیر الدین ابوالرشید عبدالجلیل بن ابی الحسین رازی (۵۸۵)، امیر ابوالمعالی محمد بن عبیدالله (م در حدود ۵۰۰)، سید مرتضی بن داعی حسنی رازی، سیف الدین ابوالحسن علی بن محمد الآمدی امام الحرمین (م ۴۷۸)، شمس الاسلام عماد الدین کیای هراسی طبری (م ۶۳۱)، حجة الاسلام ابوحامد محمد بن محمد غزالی طوسی (م ۵۰۵)، ابوالفتح محمد بن ابوالقاسم عبدالکریم شارستانی (شهرستانی) (م ۵۴۸)، امام فخرالدین محمد بن عمر الرازی (م ۶۰۶).
در علوم عقلی و ریاضی و نجوم و طب و ... : ابراهیم بن حبیب الفزاری ریاضی دان (م ۱۸۳)، نوبخت ایرانی و پسرش ابو سهل خرشادماه منجم و ریاضی دان، احمد بن عبدالله بن حبیش الحاسب المروزی ریاضی دان (م ۲۲۰)، ابوعبدالله محمد بن موسی الخوارزمی ریاضی دان (۱۹۸ ـ ۲۱۸)، ابوالعباس فضل بن حاتم النیریزی ریاضی دان (م ۳۰۹)، بنی موسی بن شاکر خراسانی یعنی محمد و احمد و حسن پسران موسی که خود موسی هم در علم هندسه مشهور بوده است. ابوالعنبس محمد بن اسحق الصیری (م ۲۷۵)، ریاضی دان و منجم، عمر بن الفرخان الطبری ریاضی دان، ابومعشر جعفر بن محمد بلخی (م ۲۷۲)، احمد بن الطبیب السرخسی حکیم و ریاضی دان (م ۲۸۶) و ابو زید احمد بن سهل البلخی متکلم و حکیم معروف (م ۳۲۲) ثابت بن قره الحرانی ( ۲۱۱ـ ۲۸۸)، جورجیس بن بختیشوع جندی شاپوری طبیب، ابوزکریا یوحنا بن ماسیویه طبیب (م ۲۴۳)، حنین بن اسحاق العبادی طبیب. ابن رین طبری طبیب که تا سال ۲۲۴ دبیر مازیار بن قارن بود. محمد بن زکریا رازی فیلسوف و طبیب و عالم طبیعی (۲۵۱ ـ ۳۱۳)، ابونصر محمد بن محمد الفارابی الخراسانی فیلسوف بزرگ (۲۵۹ ـ ۳۳۹)، ابوالحسن شهید بن حسین بلخی متکلم و حکیم (م ۳۲۵)، ابوسلیمان محمد بن طاهر الجستانی المنطقی فیلسوف و منطقی (وفات بعد از ۳۹۱)، ابوعلی الخازن احمد بن محمد بن یعقوب معروف به ابن مسکویه فیلسوف (م ۴۲۱) ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا حکیم و طبیب مشهور (۳۷۰ ـ ۴۲۸)، ابوالحسن بهمنیار بن مرزبان فیلسوف شاگرد ابوعلی سینا (م ۴۵۸)، ابو منصور محمد بن طاهر بن زیله اصفهانی عالم ریاضی (م ۴۴۰)، اخوان الصفا، ( که ابن خلدون بسیاری از نظرات خود را از اخوان الصفا اخذ کرده بود ) .ابوالوفا البوزجانی ریاضی دان (۲۲۸ ـ ۳۷۸)، ، ابوجعفر الخازن خراسانی ریاضی دان (وفات او بین ۳۴۹ ـ ۳۶۰ است)، ابو سعید احمد بن محمد الجزی منجم و ریاضی دان (م ۴۱۴)، (م ۴۱۴) ابوالحسین عبدالرحمن بن عمر الصوفی الرازی منجم و ریاضی دان (۲۹۱ ـ ۳۷۶)، ابوالحسن کوشیار بن لبان گیلی از منجمین بزرگ، ابو نصرحسن بن علی القمی از منجمین بزرگ،ابوالعباس احمد بن محمد السرخسی از منجمان و اطباء (م ۳۴۶) ، ابوریحان محمد بن احمد بیرونی خوارزمی بزرگترین عالم ریاضی دان (۳۶۲ ـ ۴۴۰)، ابوالحسن احمد بن محمد الطبری طبیب بزرگ قرن چهارم و ابو منصور حسن بن نوح القمری البخاری طبیب، علی بن عباس مجوسی اهوازی طبیب (م ۳۸۴)، ابو سهل عیسی بن یحیی الجرجانی طبیب و حکیم (م ۴۰۳)، شاپور بن سهل گندی شاپوری علام طبیعی و گیاه شناس (م ۲۵۵)، ابو منصور موفق بن علی هروی نویسنده کتاب الابنیه عن حقائق الادویه، قاضی ابوالحسن عبدالجبار بن احمد الهمدانی شیمی دان (م ۴۱۵)، ابوالعباس لوکری مروزی فیلسوف، ابوالفتح میهنی حکیم و فقیه (م ۵۲۷)، حکیم عمر بن ابراهیم خیامی نیشابوری (۵۰۹ یا ۵۱۷) ، شهاب الدین یحیی بن حسن السهروردی فیلسوف بزرگ ایران (۵۴۹ ـ ۵۸۷)، امام فخر رازی متکلم بزرگ (۵۴۳ ـ ۶۰۶)، بهاء الدین ابوبکر محمد بن احمد الخرقی المروزی ریاضیدان (م ۵۳۳)، شرف الدین طوسی ریاضی دان (م ۶۰۹)، ابوالحسن علی بن زید بیهقی مشهور به «ابن فنذق» حکیم و ریاضی دان (م ۵۶۵)، ظهیر الدین ابوالمحامد محمد بن مسعود الغزنوی ریاضی دان، ابن ابی الصادق نیشابوری ملقب به بقراط الثانی طبیب، سید اسماعیل جرجانی طبیب (م ۵۳۱).
کسانی را که نام برده شدند از مشاهیر علمای ایران تا نیمه قرن پنجم بودند و اگر بنا باشد در تمام قرون اسلامی و در تمام علوم نام یک یک آنان و کتب آنها ذکر شود از مجال یک مقال و حتی حوصله یک کتاب بیرون است و طالبان باید به کتب رجال و تاریخ ادبیات و تاریخ علوم مراجعه نمایند .
به هر روی بیان شد که با روی کار آمدن عباسیان روند تبدیل امپراطوری اسلامی به تمدن اسلام و ایران آغاز می شود. البته در میان خلفای عباسی کسی که بیشترین نقش را در تبدیل امپراطوری به تمدن ایفا کرد و او را می توان بنیانگزار تمدن اسلام و ایران نامید ، عبدالله مامون است . مامون که از مادری ایرانی متولد شده بود ، دست به اقدامات علمی - فرهنگی گسترده ای زد که مهمترین آنها تاسیس بیت الحکمه به تقلید از جندی شاپور بود . بیت الحکمه نقش اساسی در انتقال علوم از دیگر تمدن ها به جهان اسلام و بومی ساختن آن ایفا نمود . مامون خود نیز به مسایل علمی به شدت علاقه مند بود و طرفدار مکتب عقل گرای معتزلی بود.
در خصوص عهد مامون می توان به کتاب عصر المامون به قلم احمد فرید رفاعی و کتاب عصر الاسلام الذهبی المامون العباسی اثر علی محمد راضی مراجعه نمود . ( البته نگاه ما به مامون یک نگاه تاریخی است نه نگاه اعتقادی ورنه از دید اعتقادی او فردی غاصب است . در واقع در مورد او می توان همانی را گفت که امام باقر علیه السلام درمورد عمر بن عبدالعزیز ، خلیفه اموی ، فرمود : در زمین او را آفرین می گویند و در آسمان نفرین ) .
تمدن اسلام و ایران در طی قرون سوم ، چهارم و پنج و حتی شش هجری دوران شکوه و شوکت خویش را گذراند اما کم کم با گسترش تعصبات مذهبی و بلند شدن چماق های توهین و تکفیر و بستن راه تعقل و تاویل آزادانه قرآن ( قرآن یا جهان تدوین ، روح و صورت تمدن اسلامی بود که همه چیز تمدن اسلامی حول آن شکل گرفته بود و می چرخید و تاویل آزادانه قرآن ، موتور محرک این گردش و پویش بود ) . همچنین طرد تفکرات عقلی - معتزلی و نیز توجه بیش از حد و افراطی به نص و متن مقدس و " نص بس " شدن و بی توجهی یا کم توجهی به علوم طبیعی و تجربی و علوم ریاضی و فنی ، به عنوان نمایندگان جهان هستی یا قرآن تکوین ، موجبات قرار گرفتن تمدن اسلام و ایران در ورطه اضمحلال و نابودی شد. ( در تفکر اسلامی قرآن و جهان معادل هم اند از این رو به قرآن ، جهان تدوین و به جهان ، قرآن تکوین هم می گویند و معتقدند قرآن قول خدا و جهان فعل خدا و لذا هر دو محترم و مهم اند و باید اهتمام یکسان بدیشان داشت . اما در گذشته زمانی که یکی پای دگری ذبح شرعی شد انحطاط تمدن آغاز شد ) .
البته در انحطاط و اضمحلال تمدن اسلام و ایران ، مساله به حاشیه راندن ملت ایران ( که تنها ملت متمدنی بودند که یک سر و با تمام وجود اسلام را پذیرفت ) و همچنین مساله ورود اقوام زرد پوست از صحراهای غرب چین و مغولستان به جهان اسلام و به دست گرفتن زمام امور ، نقش اساسی داشت ؛ زیرا این اقوام بدوی ، مرد شمشیر و خون بودند نه مرد خامه و اندیشه و بدیهی است که نسبت به عقلانیت و دانش و ارزش آن ، شناخت درستی نداشتند و همین امر ، از جمله مهمترین عوامل پژمردگی و سپس فروپاشی تمدن اسلام و ایران شد . به گفته یکی از نویسندگان « مسیحیت فقط با اتحاد با مظاهر عهد باستان ، معنی و عظمت می یابد ، به همین جهت وقتی در نزد قبطیان و حبشیان باشد مسخره می نماید . اسلام تحت سیطره فرهنگ ایرانی و یونانی رونق و رواج گرفت ، ولی در دست ترکان بدل به بربریتی ویرانگر شد » ( به نقل از اونامونو ، ۱۳۸۰ : ۱۶۲ ) .
البته مهمتر از حمله این زردپوستهای صحراهای غرب چین و مغولستان ، حمله خود قوم مغول بود .
هجوم وحشیانه قوم مغول که حقیقتا یکی از عجایب تاریخ بشر است نقش زیادی در زوال تمدن اسلام و ایران داشت . اما به دلیل ریشه دار بودن این تمدن و تقید مسلمانان به دین و فرهنگ خود تمدن اسلامی کاملا نابود نشد و در این دوره نیز بزرگانی چون مولوی ، سعدی ، ابن عربی ، خواجه نصیر ، ابن خلدون و حافظ شیرازی ظهور کردند .
بنابراین اگر بخواهیم تاریخ مشخصی را برای نابودی تمدن اسلام و ایران مطرح کنیم باید هجوم تیمور گورکانی را مطرح کنیم .
تیمور تاتار ، با سه هجوم معروف سه ساله ، پنج ساله و هفت ساله به جهان اسلامی و ایرانی ، در اواخر قرن ۱۴ میلادی ، اندک جان باقی مانده در پیکر رنجور تمدن اسلام و ایران را گرفت و ملک الموت این تمدن شد. بدین ترتیب سومین تمدن بزرگ و تاثیر گذار و محوری و دامنه دار تاریخ بشر به پایان کار خود رسید ، ولی آهسته آهسته تمدن بزرگِ جدیدی در آن سوی عالم با نام تمدن غرب مدرن ، کار خود را آغاز کرد.
منابع :
۱-ابن خلدون ، عبدالرحمن (۱۳۸۸) مقدمه ابن خلدون . ترجمه محمد پروین گنابادی (جلد دوم ) . تهران : انتشارات علمی و فرهنگی .
۲-اونامونو ، میگل د ( ۱۳۸۰ ) درد جاودانگی ( سرشت سوگناک زندگی ) ترجمه بها الدین خرمشاهی . تهران : انتشارات ناهید .
۳-توین بی، آرنولد (۱۳۷۶) بررسی تاریخ تمدن. ترجمه محمد حسین آریا. تهران : انتشارات امیر کبیر.
۴-زیدان ، جرجی ( ۱۳۸۶ ) تاریخ تمدن اسلام . ترجمه علی جواهر کلام . تهران : موسسه انتشارات امیر کبیر
۵- شریعتی، علی (۱۳۷۸) تاریخ تمدن، جلد اول، تهران : انتشارات قلم
۶- فیاض ، علی اکبر ( ۱۳۷۸ ) تاریخ اسلام . تهران : انتشارات دانشگاه تهران .
۷- قانع، احمد علی (۱۳۷۹) علل انحطاط تمدن ها از دیدگاه قرآن. تهران : شرکت چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی.
۸- یوکیچی، فوکوتساوا (۱۳۷۹) نظریه تمدن. ترجمه چنگیز پهلوان. تهران : انتشارات امیرکبیر